آروم می شینم کنارش...
نگاش می کنم...
دست می کشم روی موهاش...
لبخند می زنم...
شروع می کنم...براش لالایی می خونم...
دوباره همون زمزمه های عاشقانه...
از با تو بودن و بی تو مردن براش می گم...
سرم رو بر می گردونم...
پنجره ای روی دیوارهای سنگی اتاق...
نگاهم رو به اسمون می دوزم و ...