نتایح جستجو

  1. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    آروم می شینم کنارش... نگاش می کنم... دست می کشم روی موهاش... لبخند می زنم... شروع می کنم...براش لالایی می خونم... دوباره همون زمزمه های عاشقانه... از با تو بودن و بی تو مردن براش می گم... سرم رو بر می گردونم... پنجره ای روی دیوارهای سنگی اتاق... نگاهم رو به اسمون می دوزم و ...
  2. رجایی اشکان

    معماری با مصالحی از جنس دل

    روی یک برگ سفید من نوشتم من و تو... تو نوشتی نه، ما نازنین یادت هست ... چه صمیمانه و ساده، من و تو، ما شده بود...؟! کاش آن روز نمی آمد که: روی یک برگ سفید، من نوشتم دریا... تو نوشتی قطره... قصدم این بود که ما بنویسم... تو نوشتی من و تو! چه کسی باور داشت، فاصله بین من و...
  3. رجایی اشکان

    خلوتی با خدا

    می گویند قسمت نیست، حکمت است..... خدایا!! من معنی قسمت و حکمت را نمی دانم اما تو... معنی طاقت را می دانی، مگر نه ؟؟؟؟؟؟
  4. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    اشتباهی با ش شعر قبلی خودم نوشتم خخخ یا صاحب الزمان و زمین موعود،دانای هرکه آمد و هر چه بود گم نامم و تویی تو،که می دانی،تنها به نام سبز تو می نازم:gol:
  5. رجایی اشکان

    معماری با مصالحی از جنس دل

    وقتی رفت گفت: "شاید برگردم..." رفتنش مرا آزار نداد... "شایدش"دردناک است....
  6. رجایی اشکان

    نگاه کن

    دسـت بـر سـر کـسي مـيکشـيدم کـه نـمـيداستم... بـر سـرم شــيره مـيـمالـد!!!
  7. رجایی اشکان

    کوچه های تنهایی

    کسی هست که مثل من دلش ، نه برای کسی ، نه برای عشقی ، نه برای جایی … نه برای چیزی ... بلکه دلش برای خودش تنگ شده ... برای خود خودش ؟؟!!:cry:
  8. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    در انکار خود به خاک کردن خود مشغولم در ریزش آخرین مشت خاک با ترس از تنها ماندن- مانده ام معلق بین ماندن و رفتن چه کنم تنها-بی تو زیر خروارها خاک؟
  9. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    شادم که مثل عده معدودی، شعری برای نام نمی سازم شعرم برای توست شعاری نیست، کشتی برای موج سواری نیست
  10. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    ممنون داداش مومنم کردی به عشق و جا زدی تکلیف چیست؟ بر مسلمانی که کافر می شود پیغمبرش
  11. رجایی اشکان

    رد پای احساس ...

    من گمان می کردم رفتنت ممکن نیست! رفتنت ممکن شد...!!! باورش ممکن نیست....تو نمی دانی، نه! که چه حسرتی دارد خلا جای تو را حس کردن و این درد، همه ی جان مرا می کاهد! تو نمی دانی...نه!
  12. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تو به اندازه ی تنهایی من … زیبایی … من به اندازه ی زیبایی تو … غمگینم…
  13. رجایی اشکان

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    تنها خطر ممکن اطراف سماور هست پیرانه و ویرانه ،اینجا چه خطر دارد هر چور که دلش میخواد این زندگی پیش میره گور پدر دنیا وقتی شما را دارم
  14. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  15. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تا آمدم که با تو خداحافظی کنم بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست
  16. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  17. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    در زیر باران حتی به درخواست چترها هم جواب رد می دهم می خواهم تنهاییم را به رخ این هوای دو نفره بکشم..
بالا