نتایح جستجو

  1. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    یک ذره ،یک غبار ، خاکستری رها شده در پهنه ی جهان در سینه ی زمین یا اوج کهکشان ، یا هیچ هیچ مطلق . هرگز نخواستم که بدانم چه می شوم .
  2. رجایی اشکان

    وااااای چه دیر فک کردم چند روزست سفرت داداش:cry:خدا پشت وپناهت حیف دیر شناختمت دادا

    وااااای چه دیر فک کردم چند روزست سفرت داداش:cry:خدا پشت وپناهت حیف دیر شناختمت دادا
  3. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تو هم هر شب بشین ماهو نگاه كن برای حال و روز من دعا كن
  4. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    هراسان بود و دستش خالی و سرد دوچشمش منتظر بود و پراز درد تمام مزرعه در شعله می سوخت کلاغی با مترسک گریه می کرد
  5. رجایی اشکان

    آخرین پست؟هنوز که تابستون تموم نشده دادا:eek:

    آخرین پست؟هنوز که تابستون تموم نشده دادا:eek:
  6. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    هلال ابروترین چشم جهان هم ندارد از تو حتی یک نشان هم چنان ماهی که حتی قرن ها بعد شبیه ات را نبیند آسمان هم
  7. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم پر پروانه شکستن هنر انسان نیست گر شکستیم ز غفلت ، من و مایی نکنیم ممنون
  8. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    در کف من مشعل توفیق نه ره به نهان خانه تحقیق ده شمع زبانم سخن افروز ساز شام من از صبح سخن روز ساز
  9. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    هرکه چون من به دلش پا داده زندگی باخته چون من ساده آه از عمر تلف وای از باختنم سالها بی خبر از خانه بر آب ساختنم
  10. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تو بگو راست بگو با عاشق از چه این گونه شدی ناصادق زیر پایت که نشسته است بگو با چه کس گشته ای همدست بگو
  11. رجایی اشکان

    چاکرخواتیم داداش

    چاکرخواتیم داداش
  12. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا مقایسه بــا تـــو بگو کسی نکند کنار گل مگر از حسن خار میگویند؟ تو رفته ای و نشستم کنار این همدم به این رفیق قدیمی سه تار میگویند ببحشید بیخوابی زد به سرم خخح
  13. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    در دشت سفید و زرد بابونه ی تو پیچیده دوباره عطر گلپونه ی تو از دوری من اگر که غمگین نشدی پس چیست چنین چکیده بر گونه ی تو؟! شب همگی اروووم و رویایی
  14. رجایی اشکان

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    طنین گرم و گیرایت برایم نغمه میخواند مرا هر لحظه از خویشتن به جای تازه می راند
  15. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تاریکم و از طلوع ترسی دارم مغرورم و از خضوع ترسی دارم دلگیر غروب جمعه ای هستم که از شنبه و از شروع ترسی دارم
  16. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم
  17. رجایی اشکان

    نتم حال نداره دوستم:(

    نتم حال نداره دوستم:(
  18. رجایی اشکان

    سلام داداش گلم بله هستم چه سعادتی چشممون به جمالتون روشن شدفکر کردم تشریف بردید

    سلام داداش گلم بله هستم چه سعادتی چشممون به جمالتون روشن شدفکر کردم تشریف بردید
  19. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می كنم هر شب
  20. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را گم می كنم هر روز و پیدا می كنم هر شب بدینسان خوابها را با تو زیبا می كنم هر شب تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آنگاه چه آتشها كه در این كوه برپا می كنم هر شب دوستان ببخشید نت مشکل داشت
بالا