نتایح جستجو

  1. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    نفرینِ کدام احساس خون کرد جهانم را؟ با جهدِ چه جادویی بستند دهانم را؟
  2. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تو کسی که خنده اش طعم زمستان میدهد من همان که ابتدایش بوی پایان میدهد خوب میدانم که یک شب ، یک شب بی انتها عشق روی دستهای بی کسم جان میدهد
  3. رجایی اشکان

    کوچه های تنهایی

    بـه تلنگـری نشستــ چیـزی در درونم درونم آتش فشانی از چرا ها برپاستــ اینکــ شهر من همهمهِ خامـوش یکــ غوغاستــ مــــاه در آغــــوش حـجـــابــــِ ابـــــرِ نـبـــاریــده ی تــاریـکــی هـاستـــ بـازی نـور ماشین ها " حتـم دارم دلیل نبـودنِ مـاه از این همـه بـد چشمی هاستـــ تـن...
  4. رجایی اشکان

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    گراین روزها خون هم گریه کنی عمق همدردی دیگران باتویک کلمه است:<آخی>
  5. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    زمانه به من آموخت: که دست دادن معنى رفاقت نیست...... بودن قبول ماندن نیست..... عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست...... ودوست داشتن کسى که مى گوید"برایت مى میرم"دروغى بیش نیست.....
  6. رجایی اشکان

    ممنون دوست عزیز

    ممنون دوست عزیز
  7. رجایی اشکان

    گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

    خدایا ... اگر ترازو بگذاری... همیشه کفه ی عقلم به کفه ی احساس می بازد ! و تو خوب می دانی که در دنیایی این چنین کوچک، کالای من خریداری ندارد... و من هنوز... سوداگری غمگینم که هر روز صبح بساطم را در همین خم کوچه ی باریک دلم می چینم ! و منتظر رهگذری می مانم که عطر تن او را برایم به ارمغان بیاورد.
  8. رجایی اشکان

    رد پای احساس ...

    آخ.. چقدر امشب خسته ام.... گویی رمقی نیست.... اما باید حرف بزنم.... یک کمی حرف بزنم تا آرام گیرم.... باید بگویم از حرفهای آماس کرده ی گلویم! اما انگار یكباره خالی شوم از آن همه حرف نزده.... می گذرد.... لحظه ای.... دقیقه ای.... ساعتی... بلند می شوم... میروم... آبی میزنم...
  9. رجایی اشکان

    :redface:سلام خوبید معمار مهربان

    :redface:سلام خوبید معمار مهربان
  10. رجایی اشکان

    معماری با مصالحی از جنس دل

    دلمان خوش است که مینویسیم و دیگــران می خـواننــد و عــده ای می گـوینــد آه چـه زیبــا و بعضــی اشـک می ریــزند و بعضــی مـی خنــدنـد دلمــان خـوش اســت... به لــذت هــای کــوتـاه به دروغ هــایی که از راســت بـودن قشنــگ تـرند به اینکــه کســی برایمــان دل بســوزاند یـا...
  11. رجایی اشکان

    کوچه های تنهایی

    می خندم… ساده میگیرم…ساده میگذرم… بلند میخندم و با هر سازی میرقصم… نه اینکه دلخوشم!!! نه اینکه شادم و از هفت دولت آزادم!!!! مدتی طولانی شکستم زمین خوردم، سختی دیدم، گریه کردم و حالا!!! برای “زنده ماندن” خودم را به کوچه علی چپ زده ام..! روحم بزرگ نیست!!!! دردم عمیق است…. میخندم که...
  12. رجایی اشکان

    معماری با مصالحی از جنس دل

    ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﻧﮕﺎه ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ… ﺩﺳﺖ ﺳﺮد ﯾﻌﻨﯽ ﭼه … ﺣﺮﻑ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼه… دﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﻭﺳﺘﺖ دﺍﺭﻡ ﮔﻔﺘﻨﺖ ، ﺳﮑﻮﺕ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼه… ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺣﺮفت، ﻧﮕﺎهت، دستت ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑه ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺍﻭ ﺑﺮﺧﻮﺭد ﻣﯿﮑﻨﺪ… ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺕ ﺑﺨﺎﺭ ﻣﯿ ﺸﻮﺩ…
  13. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    ممنون مرا هر چند سوزاندی به ناحق به شمع و گل شود پروانه ملحق بدون واژه می‌آیم سراغت تتق تق تق، تتق تق تق، تتق تق:D دوست دارم ننويسم قلمم مي رفصد دست من نيست ، اگر شعر ، پريشان باشد مثل سهراب نشد شعر بگويم ، هـرگـز واژه بايد خود باد و ... خود باران باشد این بار دیگه شبتون جدی جدی...
  14. رجایی اشکان

    خدا رحمت کنه دوستتون را

    خدا رحمت کنه دوستتون را
  15. رجایی اشکان

    خیلی مردی داداش ذمت گرم

    خیلی مردی داداش ذمت گرم
  16. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    دل من در دل شب خواب پروانه شدن می بیند مهر در صبحدمان داس به دست خرمن خواب مرا می چیند
  17. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    مکش سرمه به چشم ناز پرور مکن روز مرا از شب سیه تر نمی سوزد دلت از بهر فایز چه خواهی گفت فردا روز محشر؟
  18. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    ز مدینه تا به کعبه سر و پا برهنه رفتن سفر حجاز کردن شب جمعه را نخفتن با خدای راز گغتن ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن به خدا که هیچ کس را ثمر انقدر نباشد که به روی نا امیدی در بسته باز کردن
  19. رجایی اشکان

    من که نفهمیدم رفیق ولی برات بهترینها را آرزو میکنم بیژن جان

    من که نفهمیدم رفیق ولی برات بهترینها را آرزو میکنم بیژن جان
  20. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تب و تابی است در موسیقی آب ، کجا پنهان شده است این روح بی تاب ، فرازش شوق هستی ، شور پرواز ، فرودش غم ، سکوتش مرگ و مرداب .
بالا