یک شب رسد که شام فراقت سحر شود
خورشید عارضت، ز حرم جلوه گر شود
با طول غیبتت، نشود کم، امید ما
این روزگار تلخ، زمانی به سر شود
گردد ز کعبه، بانگ «انا المهدی»ات بلند
یکدم جهان ز آمدنت با خبر شود
آیا شود که بگذرد این روزگار تلخ؟
«آری شود، ولیک، به خون جگر شود»
از گریۀ زیاد، شود اشکِ دیده کم...