نتایح جستجو

  1. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    دختران شهر به روستا فکر می کنند دختران روستا در آرزوی شهر می میرند مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند مردان بزرگ در آرزوی آرامش مردان کوچک می میرند کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچکس به خانه اش نمی رسد
  2. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    درياي بزرگ دور يا گودال كوچك آب فرقي نمي كند زلال كه باشي آسمان در توست
  3. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    وقتی کلید را در جیب هایم پیدا نمی کنم نگرانِ هیچ چیز نیستم وقتی پلیس دست بر سینه ام می گذارد یا وقتی که پشت میله ها نشسته ام نگرانِ هیچ چیز نیستم مثل رودخانه ای خشک که از سد عبور می کند و هیچکس نمی داند که می رود یا باز می گردد
  4. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    سرریز کرده این پاییز . برف با لکه های نارنجی بهار با لکه های زرد فصل ها می گریزند و خورشید که هی غروب می کند خرداد را پر از خون کرده. ما سراسیمه فرار می کنیم و کوچه های بن بست که آن قدر زیبا بودند این...
  5. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    علفزاز با موهای سبزٍ ژولیده در باد کوه با موهای قهوه ایِ یکدست رودخانه با گیره های سرخِ ماهی بر موهاش هیچکدام را ندیده حق دارد نمی خواند این پرنده ی کوچک تهران کلاه بزرگی ست که بر سر زمین گذاشته ایم
  6. RZGH

    دل نوشته های نیکی فیروز کوهی

    نشسته کنجِ دیوار و شعر می‌خواند برایِ ابریِ پنجره ها برایِ دنیای ِ ماهی‌ ها برایِ دلهره ی دخترِ همسایه برایِ باغچه ی خشکِ خانه برایِ بارانی که می‌بارد برایِ میهمانی که هرگز نمی‌‌آید شعر می‌خواند نشسته کنجِ دیوار و اشک میریزد دلش گرفته از آدم ها برایِ خالی‌ِ زندگی‌ اشک میریزد برایِ...
  7. RZGH

    دل نوشته های نیکی فیروز کوهی

    دلم برای خنده‌های بی‌ دلیل برای " شادمانی‌هایِ بی‌ سبب " برای بی‌ ریا بودن برایِ کودکی برایِ کودکانه زیستن دلم برای روز‌های خوشِ زندگی‌ تنگ شده است دستم را بگیر و به من بگو چگونه در گرگ و میشِ این روزگارِ پر بالا و پایینِ همیشه خاکستری هنوز می‌‌توانم بخندم ؟ نیکی‌ فیروزکوهی
  8. RZGH

    دل نوشته های نیکی فیروز کوهی

    نمی‌ توانم شاعر باشم کسی‌ که باران را دوست ندارد کسی‌ که دلش از پاییز می‌گیرد کسی‌ که با سیاهترین عینک به دیدار آفتاب میرود کسی‌ که از قدم زدن ، تنها بودنش را دوست دارد کسی‌ که در نوشته‌هایش فقط شب دارد نمی‌ تواند شاعر باشد و نمی‌‌توانم عاشق شوم کسی‌ که عشق را در خواب می‌‌بیند عشق را از...
  9. RZGH

    دل نوشته های نیکی فیروز کوهی

    یازده درجه زیر صفر یعنی‌ سرد یعنی‌ خیلی‌ سرد می‌ ایستی و میگذاری همه چیز یخ بزند دست هایت گونه هایت بغض هایت خاطراتت خاطراتش خودت خودت خودت برف ببار ببار ببار اشک ببار ببار ببار دیگه دیره دارم میرم چقدر این لحظه‌ها سخته جدایی از تو کابوسه شبیه مرگِ بی‌ وقته یازده درجه...
  10. RZGH

    دل نوشته های نیکی فیروز کوهی

    رنجشی نیست آدم‌ها همینند خوبند ولی‌ فراموش کار می‌آیند می‌ مانند می روند مثل مسافران کاروان سرا مثل ازدحام بی‌ انتهایِ یک خیابان ... کسی‌ برایِ بودن نیامده ... نمی‌‌آید نیکی فیروزکوهی‌
  11. RZGH

    دل نوشته های نیکی فیروز کوهی

    از پشت خانهِ من هر صبح قطاری می‌گذرد و مردی را با خود می‌‌برد که روزی عاشقِ موهایِ سیاهِ سیاهِ من بود که روزی تمامِ دنیایِ من بود که روزی تمامِ دنیایِ او بودم نمی‌ دانم نمیخواهم بدانم این قطار او را به کجا می‌‌برد ولی میدانم که از من و دنیای من دورتر و دور تر و دورتر میشود نیکی‌...
  12. RZGH

    دل نامه یا نامه دل

    لعنت به من که همه عاشقانه هایت را به خودم گرفتم . برای خودم از تو بتی ساختم که حالا بعد از رفتنت هر کار میکنم دلم باورش نمیشود ... کاسه چه کنم دستم گرفته ام گم شده ام در تمام خاطراتی که براتو هیچ بود ولی برای من یه دنیا
  13. RZGH

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    قول داده ام... گاهـــــــی هر از گاهـــــی فانـــــوس یادت را میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه، روشن کنم خیالت راحــــــت! من همان منـــــم؛ هنوز هم در ین شبهای بی خواب و بی خاطـــــره میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم اما به هیچ ستاره‌ی دیگری سلام نخواهــــــم کرد
  14. RZGH

    دل نوشته های نیکی فیروز کوهی

    برایِ هر اتفاقی‌ می‌توان پاسخی یافت جز برایِ رفتن‌های نابهنگام شاید رفتن ، خود پاسخِ یک اتفاق است هیچکس نمیداند جز آنکه رفته است
  15. RZGH

    برای تو می نویسم

    خواستم گله کنم ، از نا مهربانی هایت! اما خوب که فکر میکنم مـــن بی مقدمه عاشق تــو شدم! تقصیر تو نیست...!! .
  16. RZGH

    عرفان نظرآهاری

    زیر قولت زدی بزرگ شدی/باز گفتی که اتفاقی بود/رفتی اما نشان کودکیت/در نگاهت هنوز باقی بود وقتی از کوچه بی صدا رفتی/سند باد و چراغ جادو مرد/گرگی از راه بی خبر آمد/بره قصه های مارا خورد آه!برگرد،کودکی هایت /سر کوچه هنوز منتظر است/یاد آن روزهای ساده به خیر/طفلکی کوچه ای که دل به تو بست
  17. RZGH

    عرفان نظرآهاری

    یک قاشق چایی خوری عشق قّد کف دست آسمان را با چند پر بال کبوتر هم می زنم در ظرف قلبم امشب برای او خورشت صبح خواهم پخت من این غذا را می گذارم روی اجاق داغ خورشید اما کسی هرگز نخواهد دید ** قُل می زند قلبم یعنی خورشت صبح آماده است می چینم آن را توی سفره این سفره ساده است ** در انتظارش...
  18. RZGH

    عرفان نظرآهاری

    /ماهی پری دلش همیشه خون بود /زندونیه تنُگای اینو اون بود /تمام حوضا واسه اون کوچیک بود /رودخونه ها دو قطره چیک و چیک بود /ماهی !تو ماهی آبت اسمونه /رودخونه هات مسیره کهکشونه /موج چشات موجای راز و نیاز /اشکاتو بردار و یه دریا بساز /ماهی پری تنُگ خودت رو بشکن شنا نکن تو حوض تَنگ این تن...
  19. RZGH

    کوچه های تنهایی

    دهان تنهائیم آب می افتد بــرای یـک قـطـره بـودنت
  20. RZGH

    گفتگوهای تنهایی

    انسان ها در تنهايي اسيب پذيرترند ... بياييد ؛از تنهايي ديگران سو استفاده نكنيم ... !
بالا