نتایح جستجو

  1. RZGH

    نادر نادرپور

    من آن درخت زمستانی ، بر آستان بهارانم که جز به طعنه نمی خندد، شکوفه بر تن عریانم زنوشخند سحرگاهان ،خبر چگونه توانم داشت منی که در شب بی پایان،گواه گریه بارانم شکوه سبز بهاران را،برین کرانه نخواهم دید که رنگ زرد خزان دارد،همیشه خاطر ویرانم... کجاست باد سحرگاهان ، که در صفای پس از باران کند به یاد...
  2. RZGH

    نادر نادرپور

    خدای جهان سرخوش از آفرینش مرا ارمغان کرد سازی یگانه من آن ساز را بر دو زانو نشاندم سرش را چو کودک فشردم به شانه دو سیمی که بر سینه اش بسته دیدم دو رگ بود از مغز تا دل روانه به سر پنجه ام هر دو را آزمودم وز آنها به نوبت شنیدم ترانه یکی،ناله ای داشت پیوسته غمگین یکی دیگرش ، نغمه ای شادمانه یکی...
  3. RZGH

    نادر نادرپور

    در بیابان فراخی که از آن می گذرم پای سنگین کسی در دل شب با من و سایه من همسفر است چون هراسان به عقب می نگرم هیچ کس نیست به جز باد و درخت که یکی مست و یکی و بی خبر است خاطر آشفته زخود می پرسم که اگر همره من شیطان نیست کیست پس این که نهان از نظر است؟ پاسخی نیست ، بیابن خالی است کوه در پشت درختان ،...
  4. RZGH

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    تو همان قوت قلبی که اگر نباشی سایه بی پناهی بر سرم می افتد و ستون بی تکیه گاهی بر اعتمادم فرو می ریزد
  5. RZGH

    فراق یار

    برگرد . . روی چشم هایم فرش قرمزی برایت پهن کرده ام که از دوری تو بی خواب شده اند... برگرد که دیگر هیچ خواب آوری / لالایی نمی گوید... آغوش تو / بهترین خواب آور است . . برگرد سینامهدی نیا
  6. RZGH

    نادر نادرپور

    ای آنکه از دیار من آخر گریختی چون شد که از تو باز نیامد نشانه ای از بعد رفتنت نشناسم جز این دو حال رنج زمانه ای و گذشت زمانه ای در کوره راه زندگیم جای پای تست پایی که بی گمان نتوانم بدو رسید پایی که نقش هر قدمش نقش آرزوست کی می توانم اینکه به هر آرزو رسید...
  7. RZGH

    نادر نادرپور

    گر آخرین فریب تو ، ای زندگی ، نبود اینك هزار بار ، رها كرده بودمت زان پیشتر كه باز مرا سوی خود كِشی در پیش پای مرگ فدا كرده بودمت هر بار كز تو خواسته ام بر كنم امید آغوش گرم خویش برویم گشاده ای دانسته ام كه هر چه كنی جز فریب نیست اما درین فریب ، فسون ها نهاده ای در پشت پرده ، هیچ مداری جز...
  8. RZGH

    مفتون امینی

    پرواز کرده مرغ و نداند که در کجا باید فرو نشیند زیرا آن خانه ای که بال گشود از آن اینک خراب زلزله است و خانه های دیگر هر یک غریبه ای ست غبار آلود...
  9. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    دستان من نمی توانند نه،نمی توانند هرگز این سیب را عادلانه قسمت کنند. تو به سهم خود فکر می کنی من به سهم تو.
  10. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    ایستاده ام در اتوبوس چشم در چشم های ناگفتنی اش. یک نفر گفت : آقا جای خالی بفرمائید. چه غمگنانه است وقتی در باران به تو چتر تعارف کنند
  11. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    حالا که رفته ای ، بیا بیا برویم بعد ِ مرگت قدمی بزنیم ماه را بیاوریم و پاهامان را تا ماهیان رودخانه دراز کنیم ... بعد موهایت را از روی لب هایت بزنم کنار بعد موهایت را از روی لب هایت بزنم کنار بعد موهایت را از روی لب هایت .... لعنتی دستم از خواب بیرون مانده است.
  12. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    صدای قلب نیست صدای پای توست که شب ها در سینه ام می دوی کافی است کمی خسته شوی کافی است کمی بایستی . . . .
  13. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    در اطراف خانه ی من آن کس که به دیوار فکر می کند ، آزاد است ! آن کس که به پنجره ... غمگین ! و آن کس که به جستجوی آزادی است ، میان چار دیواری نشسته می ایستد ... . چند قدم راه می رود ! نشسته ... . می ایستد چند قدم راه می رود ! نشسته ... . می ایستد ... . چند قدم راه می رود ! نشسته می...
  14. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    زنبورها را مجبور کرده ایم از گل های سمی عسل بیاورند و گنجشکی که سال ها بر سیم برق نشسته از شاخه درخت می ترسد...
  15. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    دروغ دیواری است که هر روز صبح آجرهایش را می چینی بنای بی حواس من! در را فراموش کرده ای
  16. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    هر نتی که از عشق بگوید زیباست حالا سمفونی پنجم بتهوون باشد یا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست
  17. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    ندیده ای؟! همان انگشت که ماه را نشان می داد ماشه را کشید...
  18. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    درخت که می شوم تو پائیزی ! کشتی که می شوم تو بی نهایت طوفانها ! تفنگت را بردار و راحت حرفت را بزن!
  19. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    گرگ، شنگول را خورده است گرگ منگول را تکه تکه می کند بلند شو پسرم! این قصه برای نخوابیدن است
  20. RZGH

    گروس عبدالملکیان

    پرواز هم دیگر رویای این پرنده نبود دانه دانه پرهایش را چید تا بر این بالش خواب دیگری ببیند!
بالا