نتایح جستجو

  1. RZGH

    کامران رسول زاده

    من ابر باروری هستم که هر جای شهر یاد تو می افتم باران می بارد... کامران رسول زاده
  2. RZGH

    به یاد قیصر امین پور

    ما با این همه تقصیر من نبود که با این همه... با این همه امید قبولی در امتحان سادهْ تو رد شدم
  3. RZGH

    به یاد قیصر امین پور

    موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است تا شعله در سریم ، پروانه اخگریم شمعیم و اشک ما ،در خود چکیدن است ما مرغ بی پریم ، از فوج دیگریم پرواز بال ما ، در خون تپیدن است پر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیال اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن است ما هیچ نیستیم ، جز سایه ای...
  4. RZGH

    به یاد قیصر امین پور

    دیروز ما زندگی را به بازی گرفتیم امروز ،او ما را ... فردا؟
  5. RZGH

    وحشی بافقی

    پیوستن دوستان به هم آسان است دشوار بریدن است و آخر آن است شیرینی وصل را نمی‌دارم دوست از غایت تلخیی که در هجران است
  6. RZGH

    وحشی بافقی

    جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد لطفی که از این پیش به ما داشت ندارد رحمی که به این غمزده‌اش بود نماندست لطفی که به این بی سرو پا داشت ندارد آن پادشه حسن ندانم چه خطا دید کان لطف که نسبت به گدا داشت ندارد گر یار خبردار شود از غم عاشق جوری که به این قوم روا داشت ندارد وحشی اگر از دیده رود...
  7. RZGH

    وحشی بافقی

    تو مپندار که مهر از دل محزون نرود آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود وین محبت به سد افسانه و افسون نرود چه گمان غلط است این ، برود چون نرود چند کس از تو و یاران تو آزرده شود دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
  8. RZGH

    وحشی بافقی

    دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست...
  9. RZGH

    رهی معیری

    ما را دلی بود کـه ز دنیای دیگر است ماییم جای دیگر و او جای دیگـــر است... امـــروز میخــوری غـــم فـــردا و همچنــــان فــــردا بــــه خاطـــرت غم فردای دیگــر است گـــر خلـــق را بـــود ســـر ســودای مـال و جاه آزاده مــــرد را ســـر و ســـودای دیـگـــر اســت دیشب دلــم بــه جلــوه...
  10. RZGH

    رهی معیری

    تار و پود هستیم بر باد رفت اما نرفت عـاشقی ها از دلـم دیوانگی هـا از سرم شمع لرزان نیستم تا ماند از من اشک سرد آتـشــی جــاویــــد باشـــد در دل خاکـستـــــرم سـرکـشـــی آمــوخت بخت از یـار یـا آمــوخت یار شـیـــــوه بــازیــگـــــــری از طــالـــــــع بــازیـگــــــرم؟ خــاطـــرم را الفتـــی...
  11. RZGH

    فخرالدین عراقی

    بیا، کاین دل سر هجران ندارد بجز وصلت دگر درمان ندارد به وصل خود دلم را شاد گردان که خسته طاقت هجران ندارد بیا، تا پیش روی تو بمیرم که بی‌تو زندگانی آن ندارد چگونه بی‌تو بتوان زیست آخر؟ که بی‌تو زیستن امکان ندارد بمردم ز انتظار روز وصلت شب هجران مگر پایان ندارد؟ بیا، تا روی خوب تو ببینم که مهر از...
  12. RZGH

    فخرالدین عراقی

    با یار به بوستان شدم رهگذری کردم نظری سوی گل از بی‌نظری آمد بر من نگار و در گوشم گفت: رخسار من اینجا و تو در گل نگری؟
  13. RZGH

    فخرالدین عراقی

    عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوتهٔ سودا نهاد گفت و گویی در زبان ما فکند جست و جویی در درون ما نهاد از خُمستان جرعه ای بر خاک ریخت جنبشی در آدم و حوّا نهاد دم به دم در هر لباسی رخ نمود لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد یک کرشمه کرد با خود آن چنانک فتنه ای در پیر و در برنا نهاد شور و...
  14. RZGH

    فخرالدین عراقی

    اي راحت روانم ، دور از تو نا توانم باري ،بيا ، كه جانم در پاي تو فشانم گيرم كه من نگويم ،لطف تو خود نگويد: كين خسته چند نالد هر شب بر آستانم؟ اي بخت خفته ،برخيز، تا حال من ببيني وي عمر رفته ،باز آي،تابشنوي فغانم اي دوست ،گاه گاهي مي كن بمن نگاهي آخر چو چشم مستت من نيز ناتوانم بر من هماي وصلت...
  15. RZGH

    فروغ فرخزاد

    رفتم ،مرا ببخش ومگو او وفا نداشت راهي بجز گريز برايم نمانده بود اين عشق آتشين پر از درد بي اميد در وادي گناه وجنونم كشانده بود
  16. RZGH

    فروغ فرخزاد

    چرا امید بر عشقی عبث بست ؟ چرا در بستر آغوش او خفت ؟ چرا راز دل دیوانه اش را به گوش عاشقی بیگانه خو گفت ؟
  17. RZGH

    فروغ فرخزاد

    هر چه دادم به او حلالش باد غير از آن دل كه مفت بخشيدم دل من كودكي سبكسر بود خود ندانم چگونه رامش كرد او كه ميگفت دوستت دارم پس چرا زهر غم به جامش كرد
  18. RZGH

    حافظ

    هزار جهد بکردم که یار من باشی مرادبخش دل بی‌قرار من باشی چراغ دیده شب زنده دار من گردی انیس خاطر امیدوار من باشی چو خسروان ملاحت به بندگان نازند تو در میانه خداوندگار من باشی از آن عقیق که خونین دلم ز عشوه او اگر کنم گله‌ای غمگسار من باشی در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند گرت ز دست برآید نگار...
  19. RZGH

    نادر نادرپور

    اه ای خداوند، ای خداوند کریم من بر من ببخشای این چنین را آنچنان دیدن در من ، کسی چون مست ،چون میخواره میگرید بیچاره میگرید دلم، بیچاره میگرید می پرسی آیا از چه خاموشم؟ ای دوست!گر دیگر سخن بر لب نمی رانم هرگز نشد گفتن فراموشم در خواب و بیداری درگفتم،آری...
  20. RZGH

    نادر نادرپور

    اگر روزی کسی از من بپرسد که دیگر قصدت از این زندگی چیست ؟ بدو گویم که چون می ترسم از مرگ مرا راهی به غیر از زندگی نیست من آن دم چشم بر دنیا گشودم که بار زندگی بر دوش من بود چو بی دلخواه خویشم آفریدند مرا کی چاره ای جز زیستن بود؟... ابلیس ای خدای بدی ها توشاعری! من بارها به شاعری ات رشک برده...
بالا