[FONT="]تو دیگر چه جور معشوقی هستی ...؟[/FONT] [FONT="]نه دستم به تو می رسد[/FONT] [FONT="]نه می توانم از شوق دیدنت[/FONT] [FONT="]بال در آورم[/FONT].. [FONT="]تو[/FONT] [FONT="]دست و بال مرا بسته ای[/FONT]...
[FONT="]من از احتمال حضور تو در جهان[/FONT] [FONT="]زنده ام،[/FONT] [FONT="]خیال کن که واقعا باشی[/FONT].... [FONT="]بی هیچ احتمالی[/FONT] [FONT="]نخواهم مُرد[/FONT]...
[FONT="]سرت را بدزد[/FONT] [FONT="]این جا[/FONT] [FONT="]در تیر رسِ مستقیم است،[/FONT] [FONT="]می ترسم نگاهِ کسی[/FONT] [FONT="]کاری تر از بختِ من باشد[/FONT]...
[FONT="]به پای هم پیر نشدیم[/FONT]... [FONT="]تو هنوز مثل روز رفتنت،[/FONT] [FONT="]و من[/FONT]... [FONT="]حالا دیگر[/FONT] [FONT="]می توانی[/FONT] [FONT="]دخترم باشی[/FONT]...
[FONT="]وول می خوری در من[/FONT] [FONT="]شبیه واژه ی متورمی که سال هاست[/FONT] [FONT="]متولد نمی شوی،[/FONT] [FONT="]به دنیا بیا[/FONT]! [FONT="]واژه ای شبیه درد[/FONT] [FONT="]دارد در من می پیچد[/FONT]...
بعضی جنگ ها تمام نمی شوند
حتی وقتی مرده باشی
مثل یک سرباز مرده
که آخرین نامه اش به دست معشوقش نرسیده
عاشق توام
روی مزارم
کمی آغوش بریز
که تمام شود این نبرد
که تمام شود این درد.