نتایح جستجو

  1. hamedinia_m51

    زمزمه های دلتنگی(کلبه کوچک دل...)

    نمی خواهم بميرم! نمی خواهم بميرم با که بايد گفت؟ کجا بايد صدا سرداد؟ در زير کدامين آسمان روی کدامين کوه؟ که در ذرات هستی ره برد توفان اين اندوه که از افلاک عالم بگذرد پژواک اين فرياد! کجا بايد صدا سر داد؟؟ * فضا خاموش و درگاه قضا دور است زمين کر آسمان کور است نمی...
  2. hamedinia_m51

    رفتن...

    بر بی کران دريا می زيست پرنده ای شيدا گرچه جثه اش نه به آسمان می رفت اما , دوست می داشت , دريا ,اين وحشی زيبا را با خشم و طوفانش نمی جنگيد وز موج و گردابش نمی ترسيد زان روز که او ديد غروب دريا را آن عشق آسمانيش به آسمان را ماندنی شد و فصل رفتن را ز خاطر برد .... گرچه سردش بود اما آرزويی آتشين...
  3. hamedinia_m51

    ذهن زیبا

    تمام ثانيه هايم را آموختم كه : دوست بدارم كه مهربان باشم ... كه عشق بورزم . تمام ثانيه هايم را آموختم كه : تمام ثروت ها ، تمام شادي ها ، تمام نعمتهاي دنيا ، بي دوست ، به پشيزي نمي ارزد تمام ثانيه ها يم را آموختم كه : بزرگترين موهيت الهي ، اين است كه : كسي را دوست داشته باشي و كسي ، دوستت...
  4. hamedinia_m51

    آرزوهای گمشده...

    شب سرديست و من افسرده راه دوريست و پايی خسته تيرگی هست و چراغی مرده می کنم تنها از جاده عبور دور ماندند ز من آدمها سايه ای از سر ديوار گذشت غمی افزود مرا بر غمها.... فکر تاريکی و اين ويرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه...
  5. hamedinia_m51

    رفتن...

    وقت رفتن چشمهایت را تماشا میکنم غصه هارا میکشم در خویش و حاشا میکنم جاده میخواهد تورا پرواز کن معبود من رقص پرواز تورا تنها تماشا میکنم آسمان ارزانی چشمان مستت عشق من آسمان را زیر پاهایت تماشا میکنم میروی در لا به لای ابرها گم میشوی رفتنت در عمق دریا را تماشا میکنم آسمان بغضش شکست از خلوت سنگین...
  6. hamedinia_m51

    من با تو تنها نیستم.

    چه کسی می خواهد من و تو ما نشويم خانه اش ويران باد! من اگر ما نشوم , تنهايم تو اگر ما نشوی , خويشتنی از کجا که من و تو شور يکپارچگی را در شرق باز بر پا نکنيم از کجا که من و تو مشت رسوايان را وا نکنيم. من اگربرخيزم تو اگر بر خيزی همه بر می خيزند من اگر بنشينم تو اگر بنشينی چه کسی بر...
  7. hamedinia_m51

    رفتن...

    من صدا می زنم: (( آی باز کن پنجره , باز آمده ام. من پس از رفتن ها , رفتن ها؛ با چه شور و شتاب , در دلم شوق تو , باز آمده ام.)) داستانها دارم , از دياران که سفر کردم و رفتم بی تو. از دياران که گذر کردم و رفتم بی تو , بی تو...
  8. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    در شبان غم تنهايی خويش , عابد چشم سخنگوی توام. من در اين تاريکی , من در اين تيره شبِ جانفرسا , زائر ظلمت گيسوی توام. گيسوان تو پريشانتر از انديشه من , گيسوان تو شب بی پايان. جنگل عطر آلود. شکن ِ گيسوی تو , موج دريای خيال. کاش با زورق انديشه شبی , از شطِ گيسوی مواج تو , من بوسه زن بر سر...
  9. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    با کدامين باران می شود نقش تو را از دل خسته خود پاک کنم؟ و کدامين موجود می تواند اکنون دردانه گلی را بخورد که نگاهت , بذر آن را پاشيد و غمت , با خون جگر آبش داد؟ راستی امشب , شب ميلاد تو را در بستر تنهايی خود , جشن می گيرم و بر مدفن هر خاطره ای شمع می آويزم... چه شب پر نوری است.. امشب , شب...
  10. hamedinia_m51

    دلم برای خودم تنگ میشود...

    به دريا شکوه بردم از شب دشت وز اين عمری که تلخ تلخ بگذشت به هر موجی که می گفتم غم خويش سری ميزد به سنگ و باز می گشت
  11. hamedinia_m51

    كوي دوست

    به من گفتی که هرگه برای ديدنت بی تاب گشتم نگاهم را به روی ماه بخشم به چشمان سياهی خيره مانم در عمقش , نقش رويت را ببينم بدانم من , که آن چشم اگر نه چشم يار است ز آن چشم سياه , يادگار است تو اين را گفتی و همچون شهابی به عمق آسمانها تيره گشتی نگفتی گر همه چشمان عالم ز روی بی فروغم رو نهفتند کجايت...
  12. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    بوی بارون.... دوباره پاییز امد....بوی بارون....صدای خش خش برگهای درختان زیر پا.... یه جورای واسه من تنهایی....بارون نم نم داره می باره/چشمای بارون و غم گرفته/یاد تو داره/دوباره بارون زده صدامون/قدم زدن تو بارون چه حالی داره/ولی حیف که نیستی..../نبودنت گریه داره نگو نداره.../هنوزم اسمت رو...
  13. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

  14. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    .::باران::. تو که بارون و ندیدی گل ابرا رو نچیدی گله از خیسی جاده های غربت میکنی تو که خوابی تو که بیدار تو که مستی تو که هشیار لحظه های شب و با ستاره قسمت میکنی منو بشناس که همیشه نقش غصه ام روی شیشه منه خشکیده درخته توی بطن باغ و...
  15. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    کاش چون پاییز بودم ...کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز بودم خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد می شد آسمان سینه ام پر درد میشد ناگهان طوفان اندوهی بجانم چنگ میزد اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ میزد...
  16. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    زیــر بــارون، بـه یـاد تـو گـریـه کـردم ... زیــر بــارون ، بـه اون چـه کـه گـذشته خـوب فـکر کـردم ... زیــر بــارون، از ایـنکه چـه قـدر به مـرگ نـزدیـک شـدم ، بغض کردم... زیــر بــارون ، صـدای قلـبم رُ گـوش کـردم ... زیــر بــارون، بـا صـدای بلـند اسـمت رُ فـریاد کـردم ... زیــر بــارون ،...
  17. hamedinia_m51

    دلم برای خودم تنگ میشود...

    دلم تنگ است و چشمم مانده بر راه زمانم رفت و صبرم , مانده تنها , دلی کز شوق روزی پر در آورد بسوی تو پريد و بر نيامد زعشقت بر پرش زنجير کردی , سپس او را رها کردی و رفتی , صدايت کردم اما حيف دير است اميد ماندنت ديگر محال است
  18. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    حال ما در فرقت جانان و ابرام رقيب جمله ميداند خدای حال گردان غم مخور گر چه منزل بس خطرناکست و مقصد بس بعيد هيچ راهی نيست کانرا نيست پايان غم مخور
  19. hamedinia_m51

    فراق یار

    بی عمر زنده ام من و اين عجب مدار روز فراق را که نهد در شمار عمر؟ اين يک دو دم که مهلت ديدار ممکنست درياب کار ما که نه پيداست کار عمر . . .
  20. hamedinia_m51

    [IMG] دل من قاصدک است کوچک و ساده و بی باک و لطيف نفس گرم تو هم رويايی است که دل تنگ مرا...

    [IMG] دل من قاصدک است کوچک و ساده و بی باک و لطيف نفس گرم تو هم رويايی است که دل تنگ مرا آشنای سفری دور کند!
بالا