نرم نرمک قطره های باران صورتم را نوازش می کنند
احساس می کنم آن لطافتی را که سهراب گفت (زیر باران باید رفت)
می گردم دنبال مردمان شهر و هیچ کس را نمی یابم
می گردم از پی دستی که محرم خستگی هایم شود
آرام آرام کوچه گردی می کنم برای یافتن صدای پای تو
خسته رفتی و خسته ام کردی به نیامدنت
فدایت شدم و...