نتایح جستجو

  1. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  2. hamedinia_m51

    فراق یار

    فاصله ها جلوه مهر زمین گشته وطن همچو دریای خزر آبی مهر عمیق سفر سبز مراد با غم فاصله ها می کند با دل من صحبت از این بی خبری نفس باور عشق همدم این دل شیدای امید با غم فاصله ها کم کم از عمق دلم زمزمه ای می اید نغمه خوان خبر مستی فردای دگر مژده ی دور شدن از تب این بی...
  3. hamedinia_m51

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    زلال همیشه از بلوغِ بغضهای تو وُ از بارش باران بـَلَد شده ام شاعرانه ترینِ واژه ها را به همسایگانِ خوبِ خلوتِ خیالم پیشکش کنم و میزبانی سبزترینِ مهربانی ها را از زلالیت خویش از چشمه ایینه و آفتاب از تو جستجو کنم . حالا اگر حدودِ حرمت تو را پایی دراز داشته ام پیشانی بلند عاطفه ات...
  4. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    بریید ابرای پائیز ما دیگه بارون نمی خواییم گلدونا تشنشون نیست لیلی و مجنون نمی خواییم بریید دیگه نمونده واسه شما بهونه نگاه کنید اون پائین دیگه پرنده ای نیست تا باز آواز بخونه بریید ابرا می دونم دلاتون پُر درده مرگ زرد درختها بغضهارو پاره کرده ... اما نبار پائیزم ما قلبمون یخ زده قطره های...
  5. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    تنها تر از انسان ، در لحظه ی مرگ ساده تر از شبنم رو سفره ی برگ مطرود هم قبیله ، محکوم خویشم غریبه ای طعمه ی این کندوی نیسم نفرینی آسمون ، مغضوب خاکم بیگانه با نور و هوا ، هوای پکم تن خسته از تقویم ، از شب شمردن با مرگ ساعت ها ، بی وقفه مردن هم غربت بغض شب ، مرگ چراغم تو قرق...
  6. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    برادر جان نمی دونی چه دلتنگم نمی دونی برادرجان چه غمگینم نمی دونی برادرجان گرفتار کدوم طلسم و نفرینم نمی دونی چه سخته در به در بودن مثل توفان همیشه در سفر بودن برادر جان نمی دونی چه تلخه وارث درد پدر بودن دلم تنگه برادر جان ، برادر جان دلم تنگه دلم تنگه از این روزای بی امید...
  7. hamedinia_m51

    كوي دوست

    چراغ نفتی مسجد در آن دور فرو مرد و سیاهی خیره سر شد تنم از ترس گنگی لرزه برداشت به دستم چوبدستم داغ تر شد تمام کلبه ها خاموش و بی آواز تمام کوچه ها برفی و تنگ و تار کسی آواز خود سر داد درد آلود به ناگاه از سکوت پشت چشمه سار مژده ای دل که مسیحا نفسی می اید به تماشای زمستان چه کسی...
  8. hamedinia_m51

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    هست در خواب من آ شفته هر شبانگاه خیال پرواز تا که برگردم ازاین راه دراز شایداما شاید به چه امید اما پر پروازم نیست....
  9. hamedinia_m51

    خدايا! همچون ماهيان كه از عمق و وسعت دريا بي خبرند عظمت و ژرفاي عشق تو را نمي شناسم فقط مي...

    خدايا! همچون ماهيان كه از عمق و وسعت دريا بي خبرند عظمت و ژرفاي عشق تو را نمي شناسم فقط مي دانم . . . . كه معبود اين دل خسته هستي، و اگر ديده از من برگيري . . . خواهم مرد
  10. hamedinia_m51

    من بی آن که کلامی بگويم تو خود آشکار از ناگفته ها آگاهی پس چه گويم جز کرمت جز آنکه محتاجم و...

    من بی آن که کلامی بگويم تو خود آشکار از ناگفته ها آگاهی پس چه گويم جز کرمت جز آنکه محتاجم و هميشه سهم ما از دريایی عظيم شبنمی بوده است و از آسمانی بزرگ قطره باران. امروز نيز همچون گذشته،تو را محتاجم و باز به شوق کرامات تو نبضم می زند. التماس دعا
  11. hamedinia_m51

    من بی آن که کلامی بگويم تو خود آشکار از ناگفته ها آگاهی پس چه گويم جز کرمت جز آنکه محتاجم و...

    من بی آن که کلامی بگويم تو خود آشکار از ناگفته ها آگاهی پس چه گويم جز کرمت جز آنکه محتاجم و هميشه سهم ما از دريایی عظيم شبنمی بوده است و از آسمانی بزرگ قطره باران. امروز نيز همچون گذشته،تو را محتاجم و باز به شوق کرامات تو نبضم می زند. التماس دعا
  12. hamedinia_m51

    من بی آن که کلامی بگويم تو خود آشکار از ناگفته ها آگاهی پس چه گويم جز کرمت جز آنکه محتاجم و...

    من بی آن که کلامی بگويم تو خود آشکار از ناگفته ها آگاهی پس چه گويم جز کرمت جز آنکه محتاجم و هميشه سهم ما از دريایی عظيم شبنمی بوده است و از آسمانی بزرگ قطره باران. امروز نيز همچون گذشته،تو را محتاجم و باز به شوق کرامات تو نبضم می زند. التماس دعا
  13. hamedinia_m51

    من بی آن که کلامی بگويم تو خود آشکار از ناگفته ها آگاهی پس چه گويم جز کرمت جز آنکه محتاجم و...

    من بی آن که کلامی بگويم تو خود آشکار از ناگفته ها آگاهی پس چه گويم جز کرمت جز آنکه محتاجم و هميشه سهم ما از دريایی عظيم شبنمی بوده است و از آسمانی بزرگ قطره باران. امروز نيز همچون گذشته،تو را محتاجم و باز به شوق کرامات تو نبضم می زند. التماس دعا
  14. hamedinia_m51

    من بی آن که کلامی بگويم تو خود آشکار از ناگفته ها آگاهی پس چه گويم جز کرمت جز آنکه محتاجم و...

    من بی آن که کلامی بگويم تو خود آشکار از ناگفته ها آگاهی پس چه گويم جز کرمت جز آنکه محتاجم و هميشه سهم ما از دريایی عظيم شبنمی بوده است و از آسمانی بزرگ قطره باران. امروز نيز همچون گذشته،تو را محتاجم و باز به شوق کرامات تو نبضم می زند. التماس دعا
  15. hamedinia_m51

    من بی آن که کلامی بگويم تو خود آشکار از ناگفته ها آگاهی پس چه گويم جز کرمت جز آنکه محتاجم و...

    من بی آن که کلامی بگويم تو خود آشکار از ناگفته ها آگاهی پس چه گويم جز کرمت جز آنکه محتاجم و هميشه سهم ما از دريایی عظيم شبنمی بوده است و از آسمانی بزرگ قطره باران. امروز نيز همچون گذشته،تو را محتاجم و باز به شوق کرامات تو نبضم می زند. التماس دعا
  16. hamedinia_m51

    مرسي خيلي زيبا بود ممنون :gol::gol:

    مرسي خيلي زيبا بود ممنون :gol::gol:
  17. hamedinia_m51

    رفتن...

    می ایی به اولین سطر ترانه سفر کنیم؟ به هی خنده های همان شهریور ِ دور! به آسمان ِ پرستاره ی تابستان و تشنگی! به بلوغ بادبادک و بی تابی تکرارّ به پنجشنبه های پاک کوچه گردی... کوچه نشین و کتاب ساز! همیشه مرا به این نام می خواندی! می گفتی شبیه پروانه ای هستم، که پیله ی پاره ی کودکی ِ خود را رها نمی...
  18. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    تو اون کوه بلندی که سر تا پا غروره کشیده سر به خورشید غریب و بی عبوره تو تنها تکیه گاهی برای خستگی هام تو می دونی چی می گم تو گوش می دی به حرفام به چشم من به چشم من تو اون کوهی پر غروری ، بی نیازی ، با شکوهی طعم بارون ، بوی دریا ،‌ رنگ کوهی تو همون اوج غریب قله هایی تو دلت...
  19. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    میون یه دشت لخت زیر خورشید کویر مونده یک مرداب پیر توی دست خاک اسیر منم اون مرداب پیر از همه دنیا جدام داغ خورشید به تنم زنجیر زمین به پام ... آه من همونم که یه روز می خواستم دریا بشم می خواستم بزرگترین دریای دنیا بشم آرزو داشتم برم تا به دریا برسم شبو آتیش بزنم تا به فردا...
  20. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
بالا