باهزاران درد تنها درجاده دورافتاده از شهروآبادی
بازخم های عمیق وکوچک که عمیق ترینشان نبودن توست ...
باپاهای تاول زده وبرهنه باتنی زخمی وآغشته به خون از
شمشیرونیزه دوست ودشمن!!!......
باقلبی که هزار تکه شده وآنی نمانده که تکه هایش را
حتی نسیمی بسیارسبک ببرد.....
باذهنی آشفته پراز...