نتایح جستجو

  1. succulent

    هیچوقت نگفته اند که به زور باید لبخند زد ٬ بعضی وقتها باید تا نهایت آرامش گریست آنگاه تبسمی...

    هیچوقت نگفته اند که به زور باید لبخند زد ٬ بعضی وقتها باید تا نهایت آرامش گریست آنگاه تبسمی مهمان لبهایت میشود که زیباتر از رنگین کمان بعد از باران است
  2. succulent

    هیچوقت نگفته اند که به زور باید لبخند زد ٬ بعضی وقتها باید تا نهایت آرامش گریست آنگاه تبسمی...

    هیچوقت نگفته اند که به زور باید لبخند زد ٬ بعضی وقتها باید تا نهایت آرامش گریست آنگاه تبسمی مهمان لبهایت میشود که زیباتر از رنگین کمان بعد از باران است
  3. succulent

    هیچوقت نگفته اند که به زور باید لبخند زد ٬ بعضی وقتها باید تا نهایت آرامش گریست آنگاه تبسمی...

    هیچوقت نگفته اند که به زور باید لبخند زد ٬ بعضی وقتها باید تا نهایت آرامش گریست آنگاه تبسمی مهمان لبهایت میشود که زیباتر از رنگین کمان بعد از باران است
  4. succulent

    هیچوقت نگفته اند که به زور باید لبخند زد ٬ بعضی وقتها باید تا نهایت آرامش گریست آنگاه تبسمی...

    هیچوقت نگفته اند که به زور باید لبخند زد ٬ بعضی وقتها باید تا نهایت آرامش گریست آنگاه تبسمی مهمان لبهایت میشود که زیباتر از رنگین کمان بعد از باران است
  5. succulent

    هیچوقت نگفته اند که به زور باید لبخند زد ٬ بعضی وقتها باید تا نهایت آرامش گریست آنگاه تبسمی...

    هیچوقت نگفته اند که به زور باید لبخند زد ٬ بعضی وقتها باید تا نهایت آرامش گریست آنگاه تبسمی مهمان لبهایت میشود که زیباتر از رنگین کمان بعد از باران است
  6. succulent

    ツایـن جـا هـاے خـالـے کـه نـبـودنـت را به رُخـم مـے کـشـنـد چـه مـے دانـنـد . . مجنونتـــ...

    ツایـن جـا هـاے خـالـے کـه نـبـودنـت را به رُخـم مـے کـشـنـد چـه مـے دانـنـد . . مجنونتـــ شـده اَم ، بـا تـمـام مردانـگـے اَم و چـه شـب هـا کـه خـواب ِ شـیـریـنـَت را نـمـے بـیـنـَم ....✿ツ
  7. succulent

    خدا آن حس زیباییست كه در تاریكی صحرا زمانی كه هراس مرگ میدزدد سكوتت را یكی مثل نسیم دشت میگوید...

    خدا آن حس زیباییست كه در تاریكی صحرا زمانی كه هراس مرگ میدزدد سكوتت را یكی مثل نسیم دشت میگوید كنارت هستم ای تنها ...
  8. succulent

    خدا آن حس زیباییست كه در تاریكی صحرا زمانی كه هراس مرگ میدزدد سكوتت را یكی مثل نسیم دشت میگوید...

    خدا آن حس زیباییست كه در تاریكی صحرا زمانی كه هراس مرگ میدزدد سكوتت را یكی مثل نسیم دشت میگوید كنارت هستم ای تنها ...
  9. succulent

    خدا آن حس زیباییست كه در تاریكی صحرا زمانی كه هراس مرگ میدزدد سكوتت را یكی مثل نسیم دشت میگوید...

    خدا آن حس زیباییست كه در تاریكی صحرا زمانی كه هراس مرگ میدزدد سكوتت را یكی مثل نسیم دشت میگوید كنارت هستم ای تنها ...
  10. succulent

    خدا آن حس زیباییست كه در تاریكی صحرا زمانی كه هراس مرگ میدزدد سكوتت را یكی مثل نسیم دشت میگوید...

    خدا آن حس زیباییست كه در تاریكی صحرا زمانی كه هراس مرگ میدزدد سكوتت را یكی مثل نسیم دشت میگوید كنارت هستم ای تنها ...
  11. succulent

    خدا آن حس زیباییست كه در تاریكی صحرا زمانی كه هراس مرگ میدزدد سكوتت را یكی مثل نسیم دشت میگوید...

    خدا آن حس زیباییست كه در تاریكی صحرا زمانی كه هراس مرگ میدزدد سكوتت را یكی مثل نسیم دشت میگوید كنارت هستم ای تنها ...
  12. succulent

    خدا آن حس زیباییست كه در تاریكی صحرا زمانی كه هراس مرگ میدزدد سكوتت را یكی مثل نسیم دشت میگوید...

    خدا آن حس زیباییست كه در تاریكی صحرا زمانی كه هراس مرگ میدزدد سكوتت را یكی مثل نسیم دشت میگوید كنارت هستم ای تنها ...
  13. succulent

    دَستمــــــــ را بگــــیـر مــن بـــ ه بـــودن تـــو نیـــــاز دارَمــــــــ ..نیمــه ے...

    دَستمــــــــ را بگــــیـر مــن بـــ ه بـــودن تـــو نیـــــاز دارَمــــــــ ..نیمــه ے گـُمشــده ام نیستـــــــــے .. کــهـــ بـــا نـــیـــمـه ے دیـــگــر ......... بـــهــــ جُــسـتـجـــویــتــــــــ بــرخـیــزمـــــــ .. تـــــو .. تــمــامـــــ گُـــمشـده ے مـنـے .. !! تمــام...
  14. succulent

    این عصرهای بهاری عجـیب بـوی ِ نـفس هـای ِ تـو را می دهـد گـوئـی ... تـو اتـفاق می افـتی و...

    این عصرهای بهاری عجـیب بـوی ِ نـفس هـای ِ تـو را می دهـد گـوئـی ... تـو اتـفاق می افـتی و مـن دچـار می شـوم ... تـمام ِ " مــن" دارد "تـــو" می شـود ... بـاور مـی کنـی ؟!
  15. succulent

    دوست دارم کسی دلم را در دستانش بگیرد ، نه تنم را . وجودم را بخواهد نه هر چیزی که مادی ست ...

    دوست دارم کسی دلم را در دستانش بگیرد ، نه تنم را . وجودم را بخواهد نه هر چیزی که مادی ست . آیا اینکه بخواهم کسی مرا بفهمد خواسته زیادی ست؟ نمیدانستم بسیار زیاده طلب هستم.
  16. succulent

    دوست دارم کسی دلم را در دستانش بگیرد ، نه تنم را . وجودم را بخواهد نه هر چیزی که مادی ست ...

    دوست دارم کسی دلم را در دستانش بگیرد ، نه تنم را . وجودم را بخواهد نه هر چیزی که مادی ست . آیا اینکه بخواهم کسی مرا بفهمد خواسته زیادی ست؟ نمیدانستم بسیار زیاده طلب هستم.
  17. succulent

    دوست دارم کسی دلم را در دستانش بگیرد ، نه تنم را . وجودم را بخواهد نه هر چیزی که مادی ست ...

    دوست دارم کسی دلم را در دستانش بگیرد ، نه تنم را . وجودم را بخواهد نه هر چیزی که مادی ست . آیا اینکه بخواهم کسی مرا بفهمد خواسته زیادی ست؟ نمیدانستم بسیار زیاده طلب هستم.
  18. succulent

    دوست دارم کسی دلم را در دستانش بگیرد ، نه تنم را . وجودم را بخواهد نه هر چیزی که مادی ست ...

    دوست دارم کسی دلم را در دستانش بگیرد ، نه تنم را . وجودم را بخواهد نه هر چیزی که مادی ست . آیا اینکه بخواهم کسی مرا بفهمد خواسته زیادی ست؟ نمیدانستم بسیار زیاده طلب هستم.
  19. succulent

    دوست دارم کسی دلم را در دستانش بگیرد ، نه تنم را . وجودم را بخواهد نه هر چیزی که مادی ست ...

    دوست دارم کسی دلم را در دستانش بگیرد ، نه تنم را . وجودم را بخواهد نه هر چیزی که مادی ست . آیا اینکه بخواهم کسی مرا بفهمد خواسته زیادی ست؟ نمیدانستم بسیار زیاده طلب هستم.
  20. succulent

    قول داده ام... گاهـــــــی هر از گاهـــــی فانـــــوس یادت را میان این کوچه های بی چراغ و بی...

    قول داده ام... گاهـــــــی هر از گاهـــــی فانـــــوس یادت را میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه، روشن کنم خیالت راحــــــت! من همان منـــــم؛ هنوز هم در ین شبهای بی خواب و بی خاطـــــره میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم اما به هیچ ستاره‌ی دیگری سلام نخواهــــــم ک
بالا