نتایح جستجو

  1. succulent

    برای درک آغوشم

    برای درک آغوشم
  2. succulent

    برای درک آغوشم

    برای درک آغوشم
  3. succulent

    برای درک آغوشم

    برای درک آغوشم
  4. succulent

    برای درک آغوشم

    برای درک آغوشم
  5. succulent

    برای درک آغوشم

    برای درک آغوشم
  6. succulent

    خلوتی با خدا

    برای درک آغوشم، برای درک آغوشم، برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو تمام گام های مانده اش با من منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست می دارم تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید تو را در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود تو غیر از من چه می...
  7. succulent

    [IMG]

    [IMG]
  8. succulent

    [IMG]

    [IMG]
  9. succulent

    [IMG]

    [IMG]
  10. succulent

    [IMG]

    [IMG]
  11. succulent

    [IMG]

    [IMG]
  12. succulent

    [IMG]

    [IMG]
  13. succulent

    [IMG]

    [IMG]
  14. succulent

    همیشه از چشم گذاشتن می ترسیدم و آن روز نوبت من بود چشمهایم را بستم... یک،دو،سه... و باز کردم...

    همیشه از چشم گذاشتن می ترسیدم و آن روز نوبت من بود چشمهایم را بستم... یک،دو،سه... و باز کردم تو گم شده بودی و من پی تو می دویدم هنوز من بی تو... وقتی پیدایت کنم دیگر چشمهایم را نخواهم بست
  15. succulent

    همیشه از چشم گذاشتن می ترسیدم و آن روز نوبت من بود چشمهایم را بستم... یک،دو،سه... و باز کردم...

    همیشه از چشم گذاشتن می ترسیدم و آن روز نوبت من بود چشمهایم را بستم... یک،دو،سه... و باز کردم تو گم شده بودی و من پی تو می دویدم هنوز من بی تو... وقتی پیدایت کنم دیگر چشمهایم را نخواهم بست
  16. succulent

    همیشه از چشم گذاشتن می ترسیدم و آن روز نوبت من بود چشمهایم را بستم... یک،دو،سه... و باز کردم...

    همیشه از چشم گذاشتن می ترسیدم و آن روز نوبت من بود چشمهایم را بستم... یک،دو،سه... و باز کردم تو گم شده بودی و من پی تو می دویدم هنوز من بی تو... وقتی پیدایت کنم دیگر چشمهایم را نخواهم بست
  17. succulent

    می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید...

    می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویـی بگذار منتـظـر...
  18. succulent

    می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید...

    می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویـی بگذار منتـظـر...
  19. succulent

    می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید...

    می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویـی بگذار منتـظـر...
  20. succulent

    می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید...

    می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویـی بگذار منتـظـر...
بالا