نتایح جستجو

  1. succulent

    شعر دوستی

    شعر دوستی
  2. succulent

    شعر دوستی

    شعر دوستی
  3. succulent

    شعر دوستی

    شعر دوستی
  4. succulent

    شاخه گلی برای دوست داشتن

    شاخه گلی برای دوست داشتن
  5. succulent

    عمری می خواستم که عشق را با مداد رنگی هایم نقاشی کنم ! غافل از اینکه عشق یعنی یکرنگی.

    عمری می خواستم که عشق را با مداد رنگی هایم نقاشی کنم ! غافل از اینکه عشق یعنی یکرنگی.
  6. succulent

    عمری می خواستم که عشق را با مداد رنگی هایم نقاشی کنم ! غافل از اینکه عشق یعنی یکرنگی.

    عمری می خواستم که عشق را با مداد رنگی هایم نقاشی کنم ! غافل از اینکه عشق یعنی یکرنگی.
  7. succulent

    باران که می‌بارد... باید آغوشی باشد... پنجره‌ی نیمه بازی... موسیقی باران... بوی خاک... سرمای...

    باران که می‌بارد... باید آغوشی باشد... پنجره‌ی نیمه بازی... موسیقی باران... بوی خاک... سرمای هوا... گره‌ی کور دست‌ها و پاها... گرمای عریان عاشقی... صدای تپش قلب‌ها... خواب هشیار عصرانه... باران که می‌بارد... باید کسی باشد
  8. succulent

    شبها که طلوع می کند خورشید به خستگی ها سپاس می گویم بی شمارش دقیقه ها در تردد رویا شناور می...

    شبها که طلوع می کند خورشید به خستگی ها سپاس می گویم بی شمارش دقیقه ها در تردد رویا شناور می مانم تا دیری دیگر تا غروب خورشید در صبح شب هاکه می گشاید راز از پس پشت خاطره ها چیزی نو زاده می شود هر دم به آغازیدن ها سپاس می گویم شب ها حس می کنم هستم و در لا به لای وجودم حس می کنم که هنوز...
  9. succulent

    آمدم تا که تو را مست و گرفتار کنم آن دل غمزده را محرم اسرار کنم آمدم تا که سلامی به تو ای...

    آمدم تا که تو را مست و گرفتار کنم آن دل غمزده را محرم اسرار کنم آمدم تا که سلامی به تو ای نور کنم غم و محنت همه را از دل تو دور کنم گر چه دیر آمده ام لیک همان هم زود است بودنم در بر دلبر همه دم پر سود است
  10. succulent

    آمدم تا که تو را مست و گرفتار کنم آن دل غمزده را محرم اسرار کنم آمدم تا که سلامی به تو ای...

    آمدم تا که تو را مست و گرفتار کنم آن دل غمزده را محرم اسرار کنم آمدم تا که سلامی به تو ای نور کنم غم و محنت همه را از دل تو دور کنم گر چه دیر آمده ام لیک همان هم زود است بودنم در بر دلبر همه دم پر سود است
  11. succulent

    آمدم تا که تو را مست و گرفتار کنم آن دل غمزده را محرم اسرار کنم آمدم تا که سلامی به تو ای...

    آمدم تا که تو را مست و گرفتار کنم آن دل غمزده را محرم اسرار کنم آمدم تا که سلامی به تو ای نور کنم غم و محنت همه را از دل تو دور کنم گر چه دیر آمده ام لیک همان هم زود است بودنم در بر دلبر همه دم پر سود است
  12. succulent

    شبها که طلوع می کند خورشید به خستگی ها سپاس می گویم بی شمارش دقیقه ها در تردد رویا شناور می...

    شبها که طلوع می کند خورشید به خستگی ها سپاس می گویم بی شمارش دقیقه ها در تردد رویا شناور می مانم تا دیری دیگر تا غروب خورشید در صبح شب هاکه می گشاید راز از پس پشت خاطره ها چیزی نو زاده می شود هر دم به آغازیدن ها سپاس می گویم شب ها حس می کنم هستم و در لا به لای وجودم حس می کنم که هنوز...
  13. succulent

    اگر عشق نبود؛ به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟ کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟ و...

    اگر عشق نبود؛ به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟ کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟ و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ آری... بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم ... اگر عشق نبود؛
  14. succulent

    اگر عشق نبود؛ به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟ کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟ و...

    اگر عشق نبود؛ به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟ کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟ و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ آری... بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم ... اگر عشق نبود؛
  15. succulent

    اگر عشق نبود؛ به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟ کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟ و...

    اگر عشق نبود؛ به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟ کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟ و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ آری... بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم ... اگر عشق نبود؛
  16. succulent

    نــگــاهـــــم كــن نــداشــتــنــت نــخــواســتــنــت نــبــودنــت هــمــه قـــــبــول فــقــط...

    نــگــاهـــــم كــن نــداشــتــنــت نــخــواســتــنــت نــبــودنــت هــمــه قـــــبــول فــقــط لــحــظــه هــایــی كــه هــســتــــی نــگــاهـــم كــن هــمــیــن...
  17. succulent

    نــگــاهـــــم كــن نــداشــتــنــت نــخــواســتــنــت نــبــودنــت هــمــه قـــــبــول فــقــط...

    نــگــاهـــــم كــن نــداشــتــنــت نــخــواســتــنــت نــبــودنــت هــمــه قـــــبــول فــقــط لــحــظــه هــایــی كــه هــســتــــی نــگــاهـــم كــن هــمــیــن...
  18. succulent

    می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت...

    می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم...
  19. succulent

    غزل و شعر

    غزل و شعر
  20. succulent

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    حالم بد نيست غم کم می خورم کم که نه! هر روز کم کم می خورم آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بيدارم نکردی؟ آفتاب!!!! خنجری بر قلب بيمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند دشنه ای نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمی پشتم شکست سنگ را بستند...
بالا