نتایح جستجو

  1. نازنین فاطیما

    مشاعرۀ سنّتی

    الا یا ایها الساقی ادرکاسا وناولها که عشق آسان نموداول ولی افتاد مشکلها
  2. نازنین فاطیما

    درود:smile:;) مرسی خداروشکر.شما خوبین؟ ردکلود اینا خیلی لطف دارن نسبت به بنده.:redface: نه...

    درود:smile:;) مرسی خداروشکر.شما خوبین؟ ردکلود اینا خیلی لطف دارن نسبت به بنده.:redface: نه دیگه خدمتشون بفرمایین که من عرض کردم کادوی اصلی بمونه عید نوروز :biggrin: وسپاس بابت این هدیشون هرروز سوارش میشم یادشون میکنم.:gol::D
  3. نازنین فاطیما

    ممنون ازدعوتتون.

    ممنون ازدعوتتون.
  4. نازنین فاطیما

    خوش به حالت با ویلات.سه پاس

    خوش به حالت با ویلات.سه پاس
  5. نازنین فاطیما

    میسی وسه پاس .خیلی گشنگه.

    میسی وسه پاس .خیلی گشنگه.
  6. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    توی یک فرش‌شویی در خیابان خاوران بمب زده بودند و عمل نکرده بود. رفتیم بمب را در آوردیم، همه چیز درست بود ولی خرج کمکی آن را نزده بودند. ما فُرمی ‌داشتیم که باید بعد از خنثی کردن بمب پر می‌کردیم. توی فرم نوشته بود: چرا بمب عمل نکرده؟ گاهی وقت‌ها واقعاً دلیلی پیدا نمی‌کردیم. اوایل جلویش خط...
  7. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    #ریشه_ضرب_المثل جواب ابلهان خاموشی است ابوعلی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری، جلوی قهوه‌خانه‌ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه‌خانه نشست تا غذایی بخورد. خرسواری هم به آنجا رسید، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی...
  8. نازنین فاطیما

    قديمي هاي باشگاه كجاييد؟ دقيقا كجاييد :))

    من قدیمی که نیستم اما اوایل از اینجا اصلا خوشم نمیومد وبا اصرار دوستام اومدم اینجااصلا اونابرام آیدی درست کردن.آخه من همیشه میدیم تو سایت دانشگاه که سرشون تو باشگاهه مسخرشون میکردم...خخخخخخخ حالا اونا نیستن اینجا اما من هنوز چندروز یه بار میام خخخخخخخخ
  9. نازنین فاطیما

    اگه نفر قبلیتو امشب تو خواب ببینی....

    کارخاصی نمیکنم......... چون نمیشناسمش کهههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
  10. نازنین فاطیما

    اگه نفر قبلیتو امشب تو خواب ببینی....

    خوب دزدی مگه تو عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااخه:eek::confused::confused::confused::confused: من که نمیخواستم سوار شم خودت اصرار کردی خوب:redface:
  11. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    این بهترین نقاشی تاریخ می شه، لبخند بزن دزیره، به دور دست ها نگاه کن و لبخند بزن، قلموها و رنگ ها واسه کشیدن نقاشیت بی تابی می کنن پس بدون هیچ حرکتی ناپلئون رو تصور کن که با یه دسته اقاقی سمتت می آد، آره همه گل ها رو واسه تو چیده دزیره، واسش دلبری کن و لبخند بزن، ناپلئون خیلی دوست داره، اون...
  12. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    ماست و خیار ناصرالدین شاهی ! می گویند در زمان ناصرالدین شاه، روزی امیرکبیر که از حیف و میل سفره های خوراکِ درباری به تنگ آمده بود به شاه پیشنهاد کرد که برای یک روز آنچه رعیت می خورند را میل فرمایند. شاه پرسید که مگر رعیت ما چه میل می کنند !؟ امیر گفت : ماست و خیار... شاه سر آشپزباشی‌ را صدا...
  13. نازنین فاطیما

    سلام.مرسی.نیو یر شما هم مبارک.:biggrin: ردکلود لطف دارن بهشون بگین راضی به زحمتشون نیستم...

    سلام.مرسی.نیو یر شما هم مبارک.:biggrin: ردکلود لطف دارن بهشون بگین راضی به زحمتشون نیستم :biggrin: عاره رسیدچجورم......:d همش گل رز بود کادوهام فقط مال رد کلود نخی بود:dباید منتظر عید نوروز باشم الان فایده نداره.خخخ
  14. نازنین فاطیما

    سه پاس....

    سه پاس....
  15. نازنین فاطیما

    مشاعرۀ سنّتی

    دلداده کسی بودکه دل داده به دلدار دلبر دل من برده ودلباخته ام من
  16. نازنین فاطیما

    کوچه های تنهایی

    پوپکم! یادت هست؟ در دل آن شب افسانه‌ای مهتابی که بر آن شاخه پریدی لحظه‌ای چند نشستی نغمه‌ای چند سرودی گفتم: این دشت سیه خوابگه غولان است همه رنگ است و ریا همه افسون و فریب صید هم چون تویی، ای پوپک خوش پروازم مرغ خوش خوان و خوش آوازم به خدا آسان است این همه برق که روشنگر این صحراهست پرتو مهری...
  17. نازنین فاطیما

    مشاعرۀ سنّتی

    من ازآن روز که دربندتوام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم سعدی
  18. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    زمستان بود. جان می‌کندم در نیویورک نویسنده شوم، سه یا چهار روز بود لب به غذا نزده بودم. فرصتی پیش آمد تا بالاخره بگویم: "می خوام مقدار زیادی ذرت بو داده بخورم و خدای من، مدت‌ ها بود غذایی این همه به دهانم مزه نکرده بود" هر تکه از آن و هر دانه مثل یک قطعه استیک بود. آن‌ها را می جویدم و راست می‌...
بالا