نتایح جستجو

وقتي گريبان عدم با دست خلقت مي دريد وقتي ابد چشم تو را پيش از ازل مي آفريد وقتي زمين ناز تو را در آسمان ها مي کشيد وقتي عطش طعم تو را با اشک هايم مي چشيد من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلي چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي يک آن شد اين عاشق شدن دنيا همان يک لحظه بود آن دم که چشمانت...

در ديده به جاي خواب آب است مرا زيرا كه به ديدنت شتاب است مرا

یه ماهی بود یک دریا یک آسمون زیبا یک قایق شکسته یه ماهیگیر تنها یه ماهیگیر که دریا دنیای باورش بود نیاز صید ماهی امید آخرش بود یک ماهی که خیالش به آینه های نور بود فکر شب عروسی تو حجله بلور بود ماهی شده بود باورش تور اگه بندازند سرش میشه عروس ماهی ها...

تو بارون که رفتی شبم زیر و رو شد یه بغض شکسته رفیق گلوم شد تو بارون که رفتی دل باغچه پژمرد تمام وجودم توی آینه خط خورد هنوز وقتی بارون تو کوچه می باره دلم غصه داره دلم بی قراره نه شب عاشقانه است نه رویا قشنگه دلم بی تو خونه دلم بی تو تنگه --- یه شب زیر بارون که چشمم به راهه می بینم که کوچه پر...

عشق کلید شهر قلب است به شرط آن که قفل دلت هرز نباشد که با هر کلیدی باز شود.

زندگی عشق است این افسانه نیست آنکه عشق آفرید دیوانه نیست عشق آن نیست که کنارش باشی عشق آنست که بیادش باشی

عزیزا کاسه ی چشمم سرایت میان هر دو چشمم جای پایت از آن ترسم که غافل پا نهی تو نشیند خار مژگانم به پایت

عشقبازی به همین آسانی ست …. که گلی با چشمی بلبلی با گوشی رنگ زیبای خزان با روحی نیش زنبور عسل با نوشی کار همواره باران با دشت برف بر قله کوه رود با ریشه بید باد با شاخه و برگ ابر عابر با ماه چشمه ای با آهو برکه ای با مهتاب و نسیمی با زلف دو کبوتر با هم و شب و روز و طبیعت...

دستی به کرم به شانه ی ما نزدی بالی به هوای دانه ی ما نزدی دیر است دلم چشم به راهت دارد ای عشق ، سری به خانه ی ما نزدی

عـشـق مـن جـز غم دلواپسي نـيسـت آخه قلـبـم مثل قـلـب کـســي نـيسـت تو به تصويري چه کودکانـه دل باختـه اي منو اونجوري که در بـاور خـود ساخته اي

تک و تنها تو خيابون , به زير نم نم بارون باز به ياد تو ميوفتم , حرفايي که با تو گفتم گفتم عشق من يه کوهه , تو ببين چه با شکوه عشق تو مثل سراب , عمر کوتاه حباب عمر کوتاه حباب ... عشق من شعر و شرابه , عشق تو نقش بر آب عشق تو يک گل زرد , دستايي که سرد سرد عشق من مثل جنون , آبي رنگ آسمون عشق يک...

دل هیشکی مثل من، غربت اینجا رو نداره دیگه حرفای علاقه، همه مردن تو دلم مثل گنجيشکای بی، لونه و بی جای محله دیگه هیجا تو درختا، جای من نیست که برم با تو بودن خیلی وقته که گذشته بی تو بودن مثل مهر سرنوشته دیگه اسم تو رو هی، زمزمه کردن واسه من نه تو میشه، نه فرقی داره بارونه، از سر شب همش میباره تو...

پسر 28 تا 32 دختر 25 تا 28

منطقی به نظر میرسه

جزیره

يك بحر...سرشك بودم و عمري ..سوز افسرده و پير مي شدم روز بروز

ساویر

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هوا داران کویش را چو جان خویشتن دانم

در عشق تو از بس که خروش آورديم درياي سپهر را به جوش آورديم چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت رفتيم و زبانهاي خموش آورديم

در جستجوي اهل دلي عمر ما گذشت جان در هواي گوهر ناياب داده ايم.