نتایح جستجو

زان یار دلنوازم شکری ست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت

يکي حلقه‌ي کعبه دارد به دست يکي در خراباتـــي افتاده مست

بله البته به نظر من

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را

دو غماز دگر دارم يكي عشق و دگر مستي حريفان را نميگويم يكي از ديگري احسن

تا مرا با نقش رویش آشنایی افتاد هر چه می‌بینم به چشمم نقش دیوار آمدست

امیدوارم که هر چه زودتر حالش خوب بشه نگران نباش .

میان شاخه‌ها خود را نهان داشت رخ از تقدیر، پنهان چون توان داشت

دلم جز مهر مهرويان طريقي بر نمي گيرد زهر در مي دهم پندش وليكن در نمي گيرد

یاد باد ان که ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

رحمت آرد بر دل افکار ما بخشد او بر ناله های زار ما

تا زهره و مه در آسمان گـشت پدید بـهتر ز می ناب کـسی هـیچ ندید

تو چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار که در برابر چشمی و غایب از نظری

دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کيستي که من اين گونه به اعتماد نام خود را با تو مي گويم کليد خانه ام را در دستت مي گذارم نان شادي هايم را با تو قسمت مي کنم به کنارت مي نشينم و بر زانوي تو اين چنين آرام به خواب مي روم؟ احمد شاملو

در شهر یکی کس را هوشیار نمیبینی هر یک بدتر از دیگر شوریده و دیوانه !

لاجرم چون آن حریف پاک باز در قمار عاشقی شد پاکباز

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

سلام گلابتون جون ممنون از اینکه مشاعره با ترانه های خوانندگان رو انتقال دادین.:gol: