نتایح جستجو

دل چو نالد سوز و آهش عرش را لرزان کند خشم و نفرت در نگاهي عشق را ويران کند سوختيم از بسکه لرزانديم عرش کبريا ساقيا جامي ده . اين هردرد را ، درمان کند

در اين زيبا بهار عاشقانه تو را خواهم تسلي زمانه بدون تو دلم غرق جنون است ز رود چشم من همواره خون است

من چنان عاشق رویت که ز خود بیخبرم تو چنان فتنه ی خویشی که ز ما بیخبری

اگر خواهي غم دل با تو گويم جايي نمي يابم اگر پيدا شود جايي تو را تنها نمي يابم اگر يابم تو را تنها و جايي هم شود پيدا ز شادي دست و پا گم ميکنم خود را نمي يابم ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ* * * * ** * * * ** * * * ** * * *ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ

كاش دائم دل ما از تو بلرزد ، اي عشــق آن دلي كز تو نلرزد به چه ارزد ، اي عشــق

در اين ديار نداند کسي زبان مرا کجاست آنکه شناسد غم نهان مرا به شکر نعمت ديدار جان برافشانم اگـر به من برســانند همزبان مرا

وفاي اشک را نازم که درشبهاي تنهايي گشايد بغض هايي را که پنهان در گلو دارم

یک عمر همچو غنچه در این بوستان سرا خون خورده ایم تا گرهِ دل گشاده ایم [/CENTER]

من همين يك دانه دل دارم بفرما بشكنش كوزه اي از آب و گل دارم بفرما بشكنش تو سبوي آرزوهاي مرا بشكسته اي هر چه باداباد ، اين هم دل بفرما ، بشكنش

اي عشــق نازمت كه ندا ميكني مــــــــــرا قربانيت به رســــــــم وفا ميكني مـــــــــرا تا قـــــــصد ميكــــــــنم كه روم اندكي كنار با شـــعر عاشــــــقانه صدا ميكني مــــــرا

يارب غم بي رحمي جانان به کي گويم؟ جان از غم او سوخت، غم جان به کي گويم؟ گويند طبيبان که بگو در خود، امــــــا دردي که گذشته است ز درمان به کي گويم؟ ,•’``’•,•’``’•, •,`, ’`,•’

مرا اميد وصال تو زنده مي‌دارد و گر نه هر دمم از هجر توست بيم هلاک

تنها اگر به خلوتِ رويا نشسته ام شادم که با خيالِ تو تنها نشسته ام

ترانه خوان چشم تو لحظه به لحظه مو به مو منم که با تو در دلم نشسته ام به گفتگو ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ* * * * *** * ** * * * *** *ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ …..............…,•’``’•,•’``’• ,Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi ...........…...…’•,,عشق` ,•’Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi ..............……....`’• ,,•’`Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi...

پوشش عجیب هیئت پارلمانی اروپا در دیدار با علی لاریجانی

در آرزوي سلامـي ديگر ، خداحافظ ترانه هاي شرار و شرر خداحافظ اگر چه حرف دلم را بهيچ ميگيري زمانه مرا مي دهد خبر خداحافظ با اجازه دوستان من برم بخوابم كه صبح تو اداره چرت نزنم - تشكر ميكنم از همراهي همه دوستان اهل شعر و ادب

وقتي از غربت ايام دلم مي گيرد مرغ اميد من از شدت غم مي ميرد دل به روياي خوش خاطره ها مي بندم باز هم خاطره ها دست مرا مي گيرد.

از خنده ي ديروز حكايت چه كني؟ بازآ و ببين گريه ي امروز مرا

هر که از کوچه ي تنهايي من مي گذرد به هواي هوسي هم که شده سرکي مي کشد و مي گذرد

من نديدم روي دلبر ، ديدم اما كوي تو مست از وصلش نگشتم ،سرخوشم از بوي تو