نتایح جستجو

  1. serenti-_-piti

    این عکس شما رو یاد چی میندازه؟

    :cry:آخییییی چه خوش بود اون دوران
  2. serenti-_-piti

    شما هم اهلش بودین؟؟؟

  3. serenti-_-piti

    چشمان دانشجویان درحالتهای مختلف!!

    حالت های چشمان دانشجویان در وضعیت های مختلف این شکلیه.. هنگام درس دادن استاد سر کلاس : (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) وقتی استاد خبر امتحان رو میده : (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) موقع امتحان: (←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→) وقتی استاد موقع امتحان حواسش...
  4. serenti-_-piti

    روانشناسی از طریق اواتار نفر قبلی

    دوست و نقر قبلیتون یک اواتار انتخاب کرده شما وقتی این اواتارو میبینی راجع به شخصیتش چه چیزایی میفهمی احساس خودتو کامل توضیح بده :warn:
  5. serenti-_-piti

    اگــرشاهـد قتل بودي كدوم گزيـنه زيررو انتخـاب ميكـردي ؟

    فرض کنید قبلیتون قبلیه خودشو کشته وشما تنها شاهد ماجرا هستید حالا چکار میکنید؟ 1-فرار رو بر قرار ترجيـح ميدم 2-فورا به 110 تماس میگیرم و قاتل رو لو میدم 3-از ترس همون جا سکته میکنم 4-مقتول عشقم بود همونجا دخله قاتلو در میارم و انتقام عزیزمو میگیرم 5- میرم از قاتل حق السکوت میگیرم...
  6. serenti-_-piti

    هر کی سوتی داده تعریف کنه!

    :biggrin:;)
  7. serenti-_-piti

    شخصیت خود را با این ۷سوال بشناسید

    نازباشی شما;)
  8. serenti-_-piti

    داستان هاي كوتاه

    داستان بهلول :شکار رفتن بهلول و هارون روزي خلیفه هارون الرشید و جمعی از درباریان به شکار رفته بودند . بهلول با آنها بود در شکارگاه آهویی نمودار شد . خلیفه تیري به سوي آهو انداخت ولی به هدف نخورد . بهلول گفت احسنت !!! خلیفه غضبناك شد و گفت مرا مسخره می کنی ؟ بهلول...
  9. serenti-_-piti

    داستان هاي كوتاه

    آورده اند که بهلول بیشتر وقت ها در قبرستان می نشست و روزي که براي عبادت به قبرستان رفته بود و هارون به قصد شکار از آن محل عبور می نمود چون به بهلول رسید گفت : بهلول چه می کنی ؟ بهلول جواب داد : به دیدن اشخاصی آمده ام که نه غیبت مردم را می نمایند و نه از من توقعی دارند و نه مرا اذیت و آزار...
  10. serenti-_-piti

    داستان هاي كوتاه

    داستان بهلول :بهشت فروختن بهلول روزي بهلول نزدیک رودخانه لب جوبی نشسته بود و چون بیکار بود مانند بچه ها با گِل چند باغچه کوچک ساخته بود . در این هنگام زبیده زن هارون الرشید از آن محل عبور می نمود . چون به نزدیک بهلول رسید سوال نمود چه می کنی ؟ بهلول جواب د اد بهشت...
  11. serenti-_-piti

    داستان هاي كوتاه

    داستان بهلول :حمام رفتن بهلول و هارون روزي خلیفه هارون الرشید به اتفاق بهلول به حمام رفت . خلیفه از روي شوخی از بهلول سوال نمود اگر من غلام بودم چند ارزش داشتم ؟ بهلول جواب داد پنجاه دینار خلیفه غضبناك شده گفت : دیوانه تنها لنگی که به خود بسته ام پنجاه دینار...
  12. serenti-_-piti

    آهای اونایی که الان نشستین پای کامپیوتر تون و دارین مطلب می خونین..

    آهای اونایی که الان نشستین پای کامپیوتر تون و دارین مطلب می خونین.. . . . . . . . آهای اونایی که الان نشستین پشت سیستمتون و دارین به چیزی نگاه میکنین… . . . . . . . . . . آهای اونایی که الان پشت کامپیوترتون نشستین و دارین دکمه تشکر رو میزنین…. . . . . . . . . . . . . آهای اونایی که پشت...
  13. serenti-_-piti

    یه کم بهتـــــر زندگی کن ...

    عزيزي:gol:همچنين ;)
بالا