نتایح جستجو

  1. tools

    کوچه های تنهایی

    شبی خواب دیدم دست هایی چون فرشتگان اما آدمیزادگان آسمان را چراغانی می کنند و کودکان روی زمین برای آنان دست افشانی می کنند خواب دیدم آن شب چه شبی بود شبی سخت و عجیب پاره های ظلمت ذره ذره می پوسید شاخه های نور بود که از زمین می رویید
  2. tools

    شب پُر از ترانه می شه با تو! قصّه عاشقانه می شه با تو! باغ ِ پاییزی ِ تنهایی ِ من، باغ ِ پر...

    شب پُر از ترانه می شه با تو! قصّه عاشقانه می شه با تو! باغ ِ پاییزی ِ تنهایی ِ من، باغ ِ پر جوانه می شه با تو! با تو از خاطره ها سرشارم! با تو تا آخر ِ شب بیدارم! عشق ِ من! دستِ تو یعنی خورشید! گرمی ِ دست ِ تو رُ کم دارم! با تو بودن، با تو موندن، با تو رفتن آرزومه! هر جا باشی، هر جا باشم،...
  3. tools

    زمزمه های دلتنگی(کلبه کوچک دل...)

    دریای من ! ای گاهواره ! ای گور ! وقتی که در تموج آن دور گنجشک بامداد غزل می خواند ، وز گستره ی شکوهمند گندمزارانت دانه برمی چیند ، این جویبار کوچک آرام خواب نهنگ می بیند .
  4. tools

    ثانیه های خاکستری...

    ازماهیان کوچک این جویبار هرگز نهنگ زاده نخواهدشد . من خردی عظیم خود را می دانم و می پذیرم . اما وقتی که پنجه فتادن ریگی خواب هزارساله مردابی را می آشوبد ، این مشت خشم برجدار دلم ، بی گمان ، بیهوده نیست که می کوبد .
  5. tools

    سرزمين روياها

    هم يار هم يار اي زمان،بايست تا با او از خود بگويم اي زمان،بايست تا با او از صداقت از عشق بگويم اي زمان،بايست تا با او از زمانه بگويم اي زمان،بايست تا با او از شور از هيجان بگويم اي زمان،بايست تا با او از آگاهي بگويم اي زمان،بايست بايست تا با او از پاكي از مبارزه بگويم اي زمان،به تندي بگذر...
  6. tools

    آرزوهای گمشده...

    لحظه ای سرخ - که می دانی – درراه است . دیر یا زود خشمی از دوزخ خواهد گفت : - (( آتش ! ))
  7. tools

    برای تو می نویسم

    گل یاس غمگینی را دیدم رسته برساقه بیداری ، نگران در زردان . - (( با که گویم ( می خواند و سری می جنباند ) که دلم خونین است ، وکه می سوزم ، می سوزم ، می سوزم ازاین که چرا چونین است و چرا چونینند اینان ، این خطرناکترین مسکینان ، وحشت انگیزترین فوج ندانستن و توانستن ... ))
  8. tools

    خاطرات آن روزها...

    گیاهان آن دره دورازخواب دوشین پریدند ، ئ سیلاب را ازهمان دوردیدند ، و ازشوق بی تاب گشتند ، و سیلاب آمد ، و سیراب گشتند . و سیلاب بگذشت ... و درگود تاریکی از حافظه ی دره دور رسوبی زلوش و لجن ماند . و ذره در اعماق لوش و لجن ته نشین بود و باد از دگرسوی می راند .
  9. tools

    فراق یار

    ولی ، هم درآن لحظه ، گفتی نگاه گیاهی در آن ابر راهی اثرکرد... دمی دیگر ، ازاوج افلاک ، یکی قطره ، دریایی افتان، زلال و گران چون حقیقت ، به سر ذره را کوفت برخاک . و بسیار و یک قطره باهم فروریخت ، و بسیار و یک ذره با آب و ذرات دیگر درآمیخت .
  10. tools

    گفتگوهای تنهایی

    نسیم وزان گردبادی دمان گشت . ولی ذره سرمست ، به یک جست بالاشدازنردبان گردباددمان را . ودرچرخش خویش بربام آن برج دوارپنداشت که درگردش آورده است آسمان را . و زیر و زبر کرد زمین و زمان را . برآن شد که تامرزخاوربپرد ، و تیغ آزد و پرده وار افق رابدرد .
  11. tools

    رفتن...

    نسیمی به ره بود ، آری ، نسیمی به ره بود . دل ذره پر می شداز شوق پرواز . به خودگفت : - ((چه ت اینجای دربند می دارد ، ای من ! پری گیروبالی برافشان ، ببین تاکجامی توانی پریدن ... )) نسیمی به ره بود . وبربال او ذره پرواز می کرد . و از شوق دیدار سراپانگه بود. و می دید و می خواست بسیار بیند . و گستاخ...
  12. tools

    كوي دوست

    یکی ذره ناگاه درآرامش تپه جنبید . گیاهی به دیدارابری درآن دوردستان کشید آه آیا ؟ ویا پشه ای درهوای سحربال و پرزد ؟ ویا ، راستی را نسیمی - اگرچند ملایمترازواپسین دم زدن های آن تیهوی مست که پرواز تیری سحر خیزبرخاکش افکند – وزیدن گرفت ازکرانه ی سحرگاه آیا ؟ گرفتم گیاهی کشیدآه ... باری ، یکی ذره...
  13. tools

    من با تو تنها نیستم.

    ازتو تامن هزار دره ره است : من به راز شنفته می مانم ، تو به شعر نگفته می مانی .
  14. tools

    کوچه های تنهایی

    مسیح خسته جان خویش را زچارمیخ مهربان خرافه نجات نجات داده است مسیح خسته بازوان خویش را که قرنها به روی آسمان گشوده بود، به روی دختران خود گشاده است . وقامت کشیده صلیب او به گونه درخت بی بری که باغبان بریده باشدش به خاک اوفتاده است .
  15. tools

    آرامش...

    کهسار انگار ذرات خودراماندن آموزد . برف ازستیغ ، اما باجویبار دور پیوندخودرابازمی جوید .
  16. tools

    ثانیه های خاکستری...

    سخن از بخت نگاهی نیست که براوعایق بیرنگ بلور راه نتواند بست به زمانی که بلوغ نور رنگ ها را به هماغوشی درباغ فرا می خواند . سخن از بهت مه آلوده چشمانی ست که پس پنجره بسته به جا می ماند .
  17. tools

    من با تو تنها نیستم.

    ...خون می خورم وخاموشم . حافظ گویا زمان گفتن دیگر سرآمده ست . من شعری چنان شکوهمند را می مانم ، شعری چنان شکفته و انسانی را ، که واژه ها مرا معنای باستانی خود ، یا پژواک جاودانی خود می دانند ، و با طنین شادی واندوهشان تالارهای جان وتارهای نهانم را می لرزانند ، وآوازهای روشن وتاریک خویش را...
  18. tools

    آرامش...

    آنچه من می بینم ماندن دریاست ، رستن وازنورستن باغ است ، کشتن شب به سوی روز است ، گذرا بودن موج وگل و شبنم نیست . گرچه ما می گذریم ، راه می ماند . غم نیست .
  19. tools

    کوچه های تنهایی

    در میان اشباح راه می روم، سرایی که می گفتند خانه ی من است، به منزلگاه اشباح می ماند، با نشانهای به جای مانده از روزگاران وصل. ایا من خود شبحی بوده ام همه عمر، یا خواب می دیدم همه ی آن روزان و شبان را؟ دیری است که درگذشته ام و درگذاشته ام همه ی رویاها را. شهر من منزلگاه اشباح است، می روند و می...
  20. tools

    فراق یار

    تکرار می کنیم ترانه های غربت و دل تنگی را، چنان که مادران دل تسلیم سرنوشت لالایی های آمیخته به غم تنهایی خود را در سرگیجه ی گهواره های خستگی می تنند. در این جهان رفت و آمدهای آشوب، کودکی است بیدار که آوارگی را چون خوابی پر هول و تکان از کابوس هر شب چشم بسته می پاید.
بالا