- نه،متاسفم.اون نمی تونه به منزل شما بیاد!امیدوارم توفرصت دیگه ای بتونم باخانواده تون آشنا بشم!
- ممنونم.خدانگهدار.
ته دلم ازاین که مهندس دعوت اوراردکرده بودقندآب می کردند،اما به روی خودم نمی آوردم.
گوشی راکه گذاشت به طرفم برگشت وخواست حرفی بزنداما مکث کردولحظه ای بعدبا اشاره به فرش پرسید:
- این...