نتایح جستجو

  1. abdolghani

    رمانهای درجریان ساخت

    سلام رمان توسهم منی ماندانا بهروز 367 صفحه 15 فصل
  2. abdolghani

    توسهم منی

    رمان توسهم منی نویسنده : ماندانابهروز 15 فصل 367 صفحه مقدمه : آرام اما محکم قدم برمی دارد، درجاده ای که درفراسوی آن دربی نهایت گم می شود ونه آغاز آن پیداست ونه پایان آن راراهیست. ذهن خسته وآشفته اش باهجوم افکاری چنان مغشوش گشته که حس می کند نمی تواند به راحتی وبی دغدغه قدم بردارد. به آنهایی که...
  3. abdolghani

    سلام محسن جان خوبی خداقوت من روزهایی روکه بتونم میام توسایت می خواستم اجازه بدی من دوتارمان...

    سلام محسن جان خوبی خداقوت من روزهایی روکه بتونم میام توسایت می خواستم اجازه بدی من دوتارمان جدید بذارم ممکنه موافقت کنی من الان یکیشون رومیذارم اینی که میذارم اسمش توسهم منی ازماندانابهرور اما دومی فاصله قلبها اززهرافروغی (اینونمیذارم تاشما بگی باشه بعد)
  4. abdolghani

    سلام مامانی روزتون مبارک مامانی من روزهایی روکه بتونم میام توسایت م ی خواستم اجازه بدی من...

    سلام مامانی روزتون مبارک مامانی من روزهایی روکه بتونم میام توسایت م ی خواستم اجازه بدی من دوتارمان جدید بذارم ممکنه موافقت کنی من الان یکیشون رومیذارم اینی که میذارم اسمش توسهم منی ازماندانابهرور اما دومی فاصله قلبها اززهرافروغی (اینونمیذارم تاشما بگی باشه بعد)
  5. abdolghani

    رمان تقدیر این بود که ...

    مینه عزیزسلام عزیزم گفتم توتایپیک پست نذار بخدامن دل رحمم اما امتحان دارم گه گاهی یه سرمیام توسایت بعدش هم من که مشکل کتاب روکه بهتون گفتم من خودم ازانتظار بدم میاد ولی ببین چطور 26 سال منتظرم اما بازهم دم نزدم تاحالا که گفتی خیلی بی احساسم
  6. abdolghani

    http://rapidshare.com/files/390374319/DSC00767.JPG.html...

    http://rapidshare.com/files/390374319/DSC00767.JPG.html http://rapidshare.com/files/390377420/DSC00768.JPG.html http://rapidshare.com/files/390377179/DSC00769.JPG.html http://rapidshare.com/files/390380528/DSC00770.JPG.html http://rapidshare.com/files/390381297/DSC00771.JPG.html...
  7. abdolghani

    فصل ششم http://rapidshare.com/files/389983280/DSC00754.JPG.html...

    فصل ششم http://rapidshare.com/files/389983280/DSC00754.JPG.html http://rapidshare.com/files/390345831/DSC00755.JPG.html http://rapidshare.com/files/390348048/DSC00756.JPG.html http://rapidshare.com/files/390348582/DSC00757.JPG.html http://rapidshare.com/files/390349886/DSC00758.JPG.html...
  8. abdolghani

    فصل پنجم http://rapidshare.com/files/390000916/DSC00723.JPG.html...

    فصل پنجم http://rapidshare.com/files/390000916/DSC00723.JPG.html http://rapidshare.com/files/390331925/DSC00724.JPG.html http://rapidshare.com/files/390332071/DSC00725.JPG.html http://rapidshare.com/files/390334051/DSC00726.JPG.html http://rapidshare.com/files/390334195/DSC00727.JPG.html...
  9. abdolghani

    سلام غزل جان خوبیی خداقوت عزیزم این هم بقیه رمان سلام عاشقونه دوست دارم توتایپ رمان سلام عاشقونه...

    سلام غزل جان خوبیی خداقوت عزیزم این هم بقیه رمان سلام عاشقونه دوست دارم توتایپ رمان سلام عاشقونه کمکت کنم فقط دعاکن امتحاناتم روخوب بدم وازشرشو.ن راحت شم
  10. abdolghani

    آتش دل

    تو برام بهتريني چرا نيستي ، من تو رو مي خوام با تمام سلول هاي بدنم با تمام وجود . تو نمي دوني با من چكار كردي ، يك روز آمدي به من اعتراف كردي عاشقمي اما تا شب نشده رفتي به خواستگاري كس ديگه جواب دادي . تو مي دوني شبي كه شنيدم تو نامزد شدي تا صبح راه رفتم و مثل ديوونه ها با خودم حرف زدم و سيگار...
  11. abdolghani

    آتش دل

    اين چه روشيه تو انتخاب كردي ، نمي شه با تو حرف زد . به خاك مامان قسم طنين ، اگر اخلاقتو عوض نكني ديگه باهات حرف نمي زنم . واي اگر اين كارو كني من ميميرم ، حرف زدن با تو برام مثل تنفس اكسيژنه . مسخره مي كني ، امتحانش ضرر نداره . طناز حوصله ندارم بس كن . به آشپزخانه رفتم و خودم را مشغول دم كردن...
  12. abdolghani

    آتش دل

    چقدر بوي الكل مياد ، بينيم مي سوزه . طنين جان ،‌تو دستت سرم تكون نخور . به زحمت چشم باز كردم ،‌افسانه جون بالاي سرم بود . اتاقي كه توش بودم اتاق مامان نبود ... مامان ... ديگه نمي بينمش ،‌چشممو بستم و اشكم سرازير شد . وقتي چشم باز كردم ، اتاق تاريك بود و مي لرزيدم و دندانهام مثل كليدهاي پيانو به...
  13. abdolghani

    آتش دل

    از چشمي نگاه كردم ،‌طناز پشت در بود . در را باز كردم و گفتم : به به عروس خانم از اين طرفا . طناز رو بغل كردم و به خودم فشردمش ، ديروز ديده بودمش ،‌اما دلم براش تنگ شده بود . فقط به به عروس خانم ،‌ اين رسمشه طنين خانم . طناز از آغوشم بيرون آمد و گفت : احسان تو چقدر حسودي . خنديدم و دست احسان را...
  14. abdolghani

    آتش دل

    كتي ،‌تو برام مثل خواهري ، براي خودت ميگم ... حامي منو سنگ رو يخ مي كنه . پس كتي عاشق حاميه ،‌بي خود نبود حامي اونو طعمه قرار داد ، مي دونست اگر به مرحله اجرا مي رسيد كتي با سر به طرفش مي رفت . باشه خودم امشب بهش ميگم ... يا رومي روم يا زنگي زنگ . كتي اين كارو نكن ، برادرت رو پيش حامي شرمنده نكن...
  15. abdolghani

    آتش دل

    شما لطف داريد . حالا اين مامان خوشگل عروسم رو مي خوام ، قرض مي دي . خواهش مي كنم . تو هم پاشو دختر ، عروسي خواهرته ... ا راستي نامزدت كو ، خانمي شيريني كه ندادي نامزدت رو هم به ما نشون نمي دي . خدمت مي رسه . خوشحال ميشم صياد قلب اين آهوي زيبا رو ببينم ... ديگه خودت صاحب مجلسي ، برو وسط مجلس...
  16. abdolghani

    آتش دل

    ديروز دلم براش سوخت ... گريه مي كرد ،‌ به خاطر تو گريه مي كرد . اشك تمساح بود . طنين بي رحم نباش . عاقل بودن بي رحمي نيست ... خوبه ما ازدواج كنيم چند سال بعد با بودن بچه به اينجايي كه حالا هستيم برسيم . از كنار مرجان بلند شدم ، هر چه كنارش نشينم او همين حرفارو تكرار مي كنه . كنار خانم معظمي ،...
  17. abdolghani

    آتش دل

    حالا تو بزار من گوشي رو بهش بدم ... ميگه تو ، توي اين دو روز به تلفن هاش جواب نميدي . مرجان نامزدي ما اشتباهه ، يادم رفت وگرنه همون شب انگشتر و پسش مي دادم . واي اين حرفو نزن طنين ، آدم با تقي به تروقي كه انگشتر پس نميدهو نامزديشو بهم نمي زنه . مرجان فواد نگاهش به دست مادرشه . ازدواج كنه درست...
  18. abdolghani

    آتش دل

    رفتي اونجا خر نشي و مثل مهريه تعيين كردنت فوري قرار عقد بزاري ، يه خورده براي خودت ارزش قائل شو . تم هم يك نگاه به شناسنامه من و خودت بندازي بد نيست ، حساب كتاب فاصله سني مون دستت مياد . درسته از تو كوچكترم اما حواسم به زندگيم هست نه مثل تو ، نه چك زدن نه چونه عروس آمد به خونشون . آفرين به تو ،...
  19. abdolghani

    آتش دل

    چه عجب از اين طرفا ؟ آمده بودين ديدن مرجان ، اين از بد شانسيه مرجانه كه بعد از سال و ماهي شما آمدين خونه ما و مرجان نيست ... خيلي پشت در معطل شدين . به اطرافم نگاه كردم يعني سر خيابان مرجان بودم ، من كجا و اينجا كجا ... بهروز بدون اينكه به من مهلت بده يك ريز حرف مي زد . تشريف مي بريد منزل ...
  20. abdolghani

    آتش دل

    آرايشت تمام شد ؟ آره چطور ؟ برو به شوهرت برس و دست از سر من بردار . ايش ... بي خود نيست ... چيه حرفتو خوردي ، بگو خجالت نكش .من رفتم تا حرفي تو دهنم نذاشتي ، زود نگيري بخوابي . چند مشت آب سرد به به صورتم زدم چرا همه به من گير دادن ، الهي حامي بگم چي بشي كه منو عاشق خودت كردي و توي بازار چه كنم...
بالا