نتایح جستجو

  1. abdolghani

    آتش دل

    مي شكنم دستي كه بخواد به احسان جونم قلمه بزنه . درو بست اما صداي طناز رو شنيدم كه گفت : آخ ببخشيد نديدمتون . بعد صدايي از پشت در آمد كه پرسيد : حاضريد ؟ آره ، طنين هم الان مياد . تا شما بريد پايين من هم آمدم . نمي خواستم آخرين نفر باشم كه به جمع اضافه مي شه براي همين بدون دقت هر چي كه جلوم بود...
  2. abdolghani

    آتش دل

    اينجا ... ايجا گرگ هم داره ؟ طبيعتا بله بايد داشته باشه . واي خداي من ، توي يك جاي پرت و پر از جك و جونور بايد تا صبح صبر كنيم . نه بايد توي هتلپنج ستاره دو قدم جلوتر شب رو صبح كنيم ، دختر خانم مي بيني كه اين اتفاق افتاده و با جز و جز كردن سركار چيزي تغيير نمي كنه . احسان ! ... حتما وقتي ببينه...
  3. abdolghani

    آتش دل

    نه خواهر من . طنين اذيت نكن ، همه مي خواهيم دور هم باشيم . شما امروز حركت مي كنيد ومن فردا ظهر مي رسم تهران ، چطوري بيام ؟ من همه راه هاي بهانه تو رو بستم پس بهانه نيار ... حامي هم نمياد ، فردا با اون بيا . ديگه چكار كنم ؟ لوس نشو . حالا تا فردا . طنين يك جواب درست و حسابي بده ، من تا از تو جواب...
  4. abdolghani

    آتش دل

    ها ... هيچ جا . وارد خونه كه شدم ، نگار معترض گفت : زمان قديم اول به مهمون تعارف مي كردن و مي گفتن بفرماييد داخل . به پشت سرم نگاه كردم و گفتم : مهمون ... مهمون نمي بينم . نگار به خودش اشاره كرد و گفت : من چغندرم . كسي كه زنگ مي زنه خودشو دعوت مي كنه كه ديگه مهمون نيست . مهمون حبيب خداس ، چه...
  5. abdolghani

    آتش دل

    نه ، من از احسان دلخور شده بودم و اون مي خواست از دلم در بياره موقع حركت بود كه چرخ ماشين پنچر شد ، احسان مي خواست پنچري بگيره اما من گفتم با ماشين من بريم و احسان قبول كرد ... آخه از تعويض چرخ ماشين متنفره ... احسان تماس گرفت بيان ما شينو ببرند و بعد با نگهباني ساختمان هماهنگ كرد و راه افتاديم...
  6. abdolghani

    آتش دل

    آهاي خبر خبر ، همگي خبر . مينو دست بردار اذيتم نكن . مينو صورتم بوسيد و گفت : بخدا خيلي دوستت دارم و آرزومه ... دستمو روي دهانش گذاشتم و گفتم : بذار دوستيمون حفظشه . باشه ( چشمكي زد ) ولي دوستيمون با خويشاوندي مستحكم تر مي شه . دستي به پشتش زدم و گفتم : برو ، فكر كردم تو از نگار و طناز كم زبون...
  7. abdolghani

    آتش دل

    به چهره پر اخم و جديش نگاه كردم و گفتم : طناز. طناز حالش خوبه ... به هوش نيامده اما خوبه . من صبح ديدم كه ... درسته صبح چند ثانيه قلبش ايستاد ، اما دكترها دوباره قلبشو احيا كردن . دروغه . اگه دروغه من پشت در اين اتاق چكار ميكنم . دستم را روي پيشاني گذاشتم وگفتم : ميخوام طنازو ببينم. تو حالت خوب...
  8. abdolghani

    آتش دل

    -پس حداقل اجازه بده،بدم گرمش كنم. همانطور كه كره را با قاشق از سر چنگال جدا مي كردم گفتم:نيازي نيست. حامي چند قطعه كباب روي برنجم گذاشت و گفت: -شروع كن. بايد فاصله ام را با حامي زياد كنم،در غير اينصورت خيلي ضربه مي خورم. -بهتون نمساد آدم بدقولي باشيد. با تعجب به حامي نگاه كردم،گفت: -شما گفته...
  9. abdolghani

    درخواست تغيير نام كاربري

    سلام من می خواستم اسم کاربریم رواز abdolghani به mlika 63 تغییرش بدید ممنون
  10. abdolghani

    آتش دل

    خدا كنه هميشه خسته باشي،كمي از خودت بگي... نگاهش كردم،چشمانش مهربان بود اما صورتش حالت جدي داشت.منو كه متوجه خودش ديد گفت: -از شدت خستگي داري از هوش مي ري،تو دو شبه استراحت نكردي... -من عادت دارم به كم خوابي. -كم خوابي با بي خوابي فرق داره.تو حتي عذا هم نمي خوري،موافقي بريم يه رستوران همين...
  11. abdolghani

    آتش دل

    دستم رو پايين انداختم و گفتم: -بد موقعي رو برا ملاقات انتخاب كردم؟ -نه...يعني مي دوني اون مسكني كه به احسان زدن فيلو مي خوابونه اما اين هنوزم از درد داره فرزاد مي زنه،بيا تو...احسان ببين كي اومده ملاقاتت. بعد از جلوي من كنار رفت،احسان با رنگ و رويي زرد و چهره اي درهم از درد روي تخت خوابيده...
  12. abdolghani

    آتش دل

    مي شه برم تو اتاقش؟ پرستار مردد نگاهم كرد،مثل اينكه دلش به حالم سوخت و گفت: -فقط پنج دقيقه. -باشه قبول. همراه من وارد اتاق شد و در پوشيدن لباس مخصوص كمكم كرد،كنار تخت طناز روي صندلي نشستم و انگشتان دستش رو در دستم گرفتم و با با انگشت شصتم پشت دستش را نوازش كردم.با چشمان پراشك پورتش رو سير...
  13. abdolghani

    آتش دل

    چرا خانم،فيش موبايلها اومده. دسته اي قبض جلوم گذاشت،رفتارش با هميشه فرق داشت و به نحو غريبي از من گريزان بود.از بين قبوض،فيش خودم و طناز رو جدا كردم و گفتم: -آقاي رجب لو،كسي براي ديدن ما نيومده يا پيغامي نداريم. يكي از همسايه ها اومد و كنارم ايستاد،رجب لو بدون اعتنا به اون به چشمانم خيره شد و...
  14. abdolghani

    آتش دل

    اين كار تو خطرناكه،من بهترين دكترها رو به بالينش ميارم. -من مي برمش. -فراموش كردي اون ازدواج كرده،اگر همسرش رضايت نده تو نمي توني. -همسرش اگر دلسوزش بود نمي بردش به مسلخ گاه،درضمن همسرش تو وضعيتي نيست كه بتونه كاري كنه و معلوم نيست كي بهوش بياد شايد زماني كه بهوش بياد دير شده باشه. -اون بهوش...
  15. abdolghani

    آتش دل

    قهوه ام رو سر كشيدم و با صداي بلند گفتم: -ثريا فالم رو مي گيري؟ -بده فنجونت رو ببينم چه خبره. -ثريا رمالي درآمد داره؟ -مرجان! بد مي گم طنين،هروفت جمع مي شيم معركه مي گيره. -مرجان نوبت حال گيري ما هم مي رسه كه تو عميق بري تو لك. فنجانم را وارونه كردم و داخل نعلبكي گذاشتم،بعد كه اون رو برداشتم...
  16. abdolghani

    آتش دل

    همين كه احسان شب اينجا بوده. -اينكه حرف بدي نيست،شوهرته...حالا يه شب اينجا بوده،چرا سرخ مي شي. -نبوده. حالا نوبت تعجب كردن من بود،گفتم:نبوده؟! -نه نبوده،ديشب ساعت يك رفت خونه خودشون...تو چطور اين فكر به ذهنت رسيد. -وقتي اومدم و ديدم اينجا ريخته و پاشه،گفتم نرسيدي جمع كني. طناز دستش رو به كمر زد...
  17. abdolghani

    آتش دل

    طناز-بجاي فك زدن،آرايشت رو تجديد مي كردي كه الان ما رو معطل خودت نمي كردي. نگار-بريم،من همين جوري بدون آرايشم خوشگلم. طناز-بميرم...الان بدون آرايشي،واي اگر آرايش كني ديگه مي خواي چكار كني. طنين-اگر تيكه پروني هاتون تموم شد بريم. صداي بلند موسيقي،همهمه صحبت و سوت و جيغ و دست زدن چه معجوني از...
  18. abdolghani

    آتش دل

    باشه قبول،برو حاضر شو بريم. -من نمي يام،تو برو. -لوس نشو ديگه،من با تو مي رم. -من بايد دوش بگيرم. -نيم ساعت فرصت داري. -دير مي شه. -ما عروس و داماد نيستيم كه به خاطر ما ملت معطل شن،برو ديگه. دوش گرفتن و سشوار موهاي كوتاهم با آرايش صورتم بيست دقيقه طول كشيد،خوشبختانه طناز لباسم رو آماده كرده...
  19. abdolghani

    آتش دل

    شما عادت داريد در كار ديگران دخالت كنيد. پشت به حامي كردم و به طرف سالن حركت كردم اما شنيدن صداش منو از رفتن منصرف كرد. -چرا گريه كردي؟ اين حرف زدنش منو كشته بود،يكبار دوستانه و بار ديگه خصمانه و گاهي هم طلبكارانه و زماني محبت آميز،لحن محبت آميزش منو بيشتر عصبي مي كرد.به سويش چرخيدم و با خيره...
  20. abdolghani

    آتش دل

    راه گلوم بسته شد و نتونستم غذام رو ببلعم،همين هم باعث سرفه ام شد.ليوان نوشابه رو از دست حامي گرفتم و با اون راه گلوم رو باز كردم و گفتم: -دوستم؟ -بله دوست شما همون خانمي كه تاپ بافت سفيد با دامن پليسه سفيد و مشكي پوشيده،فكر كنم با يك خانم كه كت و دامن شكلاتي و شالي به رنگ لباسش داشت سر يك ميز...
بالا