معذورم بدار
معذورم بدار اگر غنائم جنگی
کفاف دلتنگی های سربازهای جوان را نمی دهد
گوشواره ای که به غارت برده ام
بیشتر از همیشه دارد
گلوی تو را به یادم می آورد
و ساق های سفید پاهایت را
ببخش اگر هیچ چیز بجز عشق نمی توانست
یکتنه در برابر حس وطن دوستی با یستد
ایستاده ام در برابر جوخه ی اعدام...