رویا شاه حسین زاده

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
جوانیم
بهاری بود
که در گلخانه اتفاق افتاد
در باغ
قناری ها
چه آواز ها که نخواندند
چه آوازها که نخواندی

اینجا اما
تنها
گاهی
گنجشکی
از سر اتفاق به گلخانه می آید
و بعد
آنقدر خودش را به شیشه ها ی گلخانه می کوبد
که یا می میرد
یا راه باغ را
پیدا میکنی.
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
رَدی از تــو


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]فراموشکارترین زن زمینم


آنقدر که گاهی حتی یادم می رود


که به این دنیا آمده ام ؟ !


یا دارم از آن می روم ؟!


فراموشکارترینم اما


چیزهایی هست


که هرگز از یادم نمی رود


چیزهایی کوچک


خیلی خیلی کوچک


مثلا

لکه ای

روی

پیراهن

تو

[FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]" رویا شاه حسین زاده "[/FONT]


[/FONT]
[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرد

اگر

بودم
نبودنت را غروب های زمستان
در قهوه خانه ی دوری
سیگار می کشیدم .
نبودنت
دود می شد
و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه .
بعد
تکیه می دادم
به صندلی
چشمهایم را می بستم
و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم
تا بیشتر از یادم بروی

نامرد اگر بودم
نبودنت را
تا حالا باید
فراموش کرده باشم

مرد نیستم اما
نامرد هم نیستم

زنم

ونبودنت
پیرهنم شده است .

 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اینجا فرشته ای زندگی می کند

حتا اگر

خانه ی من

بهشت نباشد



آهای ! پسرهای همسایه

جنس های مذکر کوچک



شما را به خدا

مردهای بهتری شوید



من دارم این فرشته را

با خون دلم بزرگ میکنم
[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]من هيچ كس را آن سوي ديوارها نداشته باشم شايد

اما

در اين غروب كسالت بار

هيچ چيز به اندازه ي تلفني از زندان

خوشحالم نمي كند

و مردي كه اعتراف كند

گاهي

به جاي آزادي

به من مي انديشد
[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]جنگل

پاییز

کلبه ای چوبی

و دودی که از دودکشش بالا می رود


کاش با تو

در چهارچوب همین تابلو

آشنا شده شده بودم
[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بر می گردم

به جزیره ساکت خودم

در خیابانی شلوغ

و می بندم درهای هر چه اقیانوس را پشت سرم

می نشینم و

با همین دستمال های کاغذی خیس از گریه

برای روز رهایی

بال می بافم

شاید هم

سورتمه ای مقوایی بسازم

برای روزی که

دریاهای دور و برم یخ بزنند

تنهایی من

بزرگتر از این حرفهاست
[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بادبانها را بکشید

با اولین باد

باید

ازاینجا رفت

این کشتی بی قرار که در سینه ی من می تپد

در هیچ بار اندازی آرام نخواهد گرفت

تنها ساکن این جزیره

دل نداشت

دلتنگ نمی شد

ومن

از خلیجهای خالی می ترسم


[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]" رویا شاه حسین زاده "

[/FONT][/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز

معذورم بدار

معذورم بدار اگر غنائم جنگی
کفاف دلتنگی های سربازهای جوان را نمی دهد
گوشواره ای که به غارت برده ام
بیشتر از همیشه دارد
گلوی تو را به یادم می آورد
و ساق های سفید پاهایت را
ببخش اگر هیچ چیز بجز عشق نمی توانست
یکتنه در برابر حس وطن دوستی با یستد
ایستاده ام در برابر جوخه ی اعدام
و دارم مدام به گوشواره های تو فکر می کنم
و اینکه از هیچ چیز
به اندازه ی چشمهای زنان دشمن نترسیدم
وقتی که داشتند
تو را
تو را
و تو را به یادم می آوردند و از یادم می بردند
مرا ببخشید
ببخشید اگر مرزهایی که فتحشان کردیم
قلبهای زنانی را که فتحمان کرده بودند از یادمان نبردند
مرا به خاطر مرگ نابهنگام
و این گلوله که دارد به سینه ام فکر می کند ببخش
راستش را بخواهی
هیچ چیز به اندازه ی مردن
شرمناک نیست
آنهم درست زمانی که کسی چون تو منتظر آدم باشد.



 
آخرین ویرایش:

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز

ایستاده ام

در آخرین ایستگاه

مسافرها

همه ،کبریت اند

چمدانها

همه ، باروت

شمارش معکوس

سی و سه

سی و دو

سی و یک

من

می ترسم

می ترسم

می ترسم

ناگهان اما

تو میرسی

و اشک شوق در چشمهایم حلقه می زند

از رطوبت چشمانم

باروتها و کبریتها

کبریتها و باروتها

نم می کشند

آمدنت

جهان را

دو باره به جهان باز می گرداند



" رویا شاه حسین زاده "


 
آخرین ویرایش:

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زخمهایم را در نمک خوابانده ام

که تازه بمانند

چشمهایم را

در آبنمک



شاید یک روز برگشتی

با دستهایت

-باروتهای جوان -

برای کشف معدنی از درد که منم
[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دیوار سلول ات بوده ام شاید

که هر یک از روزهای زندانی

بر بند بند من

خطی کشیده است



تو

بی گمان

یک روز

آزاد می شوی اما

خط های روز شماری

تا ابد

بر این دیوار خواهد ماند

دلم

خشت

به

خشت

شکسته است

و از تو چه پنهان

دیگر

فرو ریخته ام


[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]من زخمهای بی نظیری به تن دارم اما

تو مهربانترینشان بودی

عمیقترینشان

عزیزترینشان

بعد از تو آدمها

تنها خراشهای کوچکی بودند بر پوستم

که هیچ کدامشان

به پای تو نرسیدند

به قلبم نرسیدند



بعد از تو آدمها

تنها خراشهای کوچکی بودند که تو را از یادم ببرند اما

نبردند

تو بعد از هر زخم تازه ای دوباره باز می گردی

و هر بار

عزیزتر از پیش

هر بار عمیق تر
[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]داشتم خانه را مرتب می کردم

که حس کردم

باید همه چیز را در این جهان رها کنم

وبه تو بگویم

که دوستت دارم



[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] کاش من پسر بودم

تو

دختر چهارده ساله ی همسایه.

می رفتم

سربازی...



هر روز دوستت داشتم

هر شب کشیک می دادم .



و تنها چیزی که پشتم را می لرزاند

ترس از گلوله ی دشمن بود و

مردی که ممکن بود

تا برگشتنم

عروسش شده باشی
[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بهار

شعبده باز ماهری باشد کاش

که تو را

مثل کبوتری از کلاهش بیرون بیاورد و

. پرواز دهد



و بعد

سالهای از دست رفته را

از آستینش در بیاورد و

دوباره

آن خرگوشهای سفید

توی صحنه ها بدوند



بهار شعبده باز ماهری باشد کاش

که دستمال خیس گریه هایمان

را در مشتش جمع کند

و بعد

مشتش را که باز می کند

از آن همه گریه

فقط گلبرگهای گلی مانده باشد

که پرت می شود

به سمت تماشاچی ها


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]" رویا شاه حسین زاده "[/FONT]


[/FONT][/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آمده بودیم

در فاصله ی تولّد و مرگ

عاشق شویم

امّا در فاصله ی تولد و عشق

مرگ ...

[/FONT]
[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
اشیا کهنه می شوند

آدم ها پیر

روزها می میرند

و ما

گمان می کنیم گذشته اند
[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] چه زود از دست می دهیم

چیزهایی را که برای بدست آوردنشان ؛

سالها منتظر مانده ایم.

فنجان دیگری از دستم می افتد.

بوی قهوه ،

و من دوباره یاد چشمهایی می افتم

که قهوه ای نبودند
[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] نمی تواند زیاد دور شده باشد

با گلوله ای که به قلبش شلیک کردیم

جای دوری نمی تواند رفته باشد عشق

بی گمان

در قلب یکی از ما دو نفر

پنهان شده است
[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بهشت می تواند

کسی باشد که دوستش داری

کسی که دوستش داری

می تواند بهشت باشد

حتا اگر

بجای نهرهای شیر و عسل

غروبها

با قرصی نان تازه به خانه بیاید


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]

[/FONT][/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ما به اندوه هایمان

آب و دا نه دادیم

پرنده شدند

پرشان دادیم

اهلی تر از آن بودند که تنهایمان بگذارند اما

دوباره برگشتند

با جفتهایشان


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]

[/FONT][/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تابستان هم بی تو

زمستان بلندی بود که پشت سر گذاشتیم

خوش به حال نهنگ ها که می دانند

مرگ هم

دسته جمعی اش خوب است
[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دیگر ندیدمش

لوکوموتیوران پیری را که هر شب

قلبم را سر راهش آتش می زدم

قطار

با گمان خطر

می ایستاد

پیاده می شد

پایین می آمد

نگاهم می کرد

عاشق می شد

و بعد

دوباره راه می افتاد .



و بعد از آن دیگر ندیدمش

یا من آنقدر بزرگ شدم که باورم نشد هر شب

قطاری از اتاق کوچکم می گذرد

یا او انقدر جوان

که با دیدن قلب آتش گرفته ام

احساس خطر نکرد



[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]این آخرین باران دنیاست

و گمان نمیکنم دیگر بند بیاید

از ابر ها نیامده که تمام شود

این باران از سبو هایی شروع شد

که ما داشتیم از چشمه به خانه می بردیم

که ناگهان سنگ ها پریدند

که ناگهان سبو ها روی شانه هایمان شکستند

بعد

انگشتهایمان شکست

بعد

آرنجهایمان

بعد دستهایمان

بعد شانه هایمان



بعد هم غبار شدیم

حالا داریم می باریم

و گمان نمیکنم این باران بند بیاید


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] " رویا شاه حسین‌زاده "[/FONT]
[/FONT]
[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتم بیا عکس یادگاری بگیریم

سیاه،

سفید ،

خاکستری

من روی صندلی چوبی قدیمی بنشینم،

تو پشت سرم بایستی و دستهایت روی شانه ی من باشد .

گفتی:

هنوز فرصت هست.

همیشه فرصت هست.

گفتم بیا عکس یادگاری بگیریم.

من شبیه سی سالگی مادرم باشم،

تو

شبیه روزهایی که هنوز عاشقت بودم،

و هر دو بیهوده لبخند بزنیم

به مردی که نمی شناسیمش.

گفتی:

همیشه فرصت هست .

و ندیدی مرگ را که از آن سوی شمشادها

نگاهمان می کرد.


" رویا شاه حسین‌زاده "
 
آخرین ویرایش:

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مکالمه های کوتاه

کفاف گلایه های بلند مرا نخواهد داد

تا کی سلام کنیم

حال هم را بپرسیم

و به هم دروغ بگوییم که خوبیم

[FONT=arial,helvetica,sans-serif] .

دروغهایمان از سیم های تلگراف و کوهها و دشت ها عبور کنند و صادقانه به هم برسند

ما فقط

دروغهایمان به هم می رسد

من خوب نیستم...

اصلا
[/FONT]
[/FONT]
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخند کودک همسایه ..
من اندوه‌های زیادی را دیدم که سر پیچ همین خیابان
چشم انتظار بزرگ‌سالی تو هستند

 
آخرین ویرایش:

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیا گرفتار است

دنیا گرفتار است

و ما شبها

چای می نوشیم

به اخبار کشت و کشتار گوش می دهیم
زخم های دنیا را می بینیم
اما
- همچنان –
تنها از عشق
و تنها از عشق می ترسیم.
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
گلوله ها
در خبرها
شلیک می شوند
در گوش های دور از زمین ،
من اینجا
قلبم تیر می کشد؛
زمین لرزه ها
در خبرها اتفاق می افتند
در گوش های دیگر ،
من اینجا
قلبم می لرزد؛
سربازیکه خونش روی دوربین پاشیده
ممکن بود
پسر من باشد

اگر با فاصله ی دیگری از نصف النهار

مادر شده بودم.
 

Similar threads

بالا