نتایح جستجو

  1. mosleh.bargh

    برای تو می نویسم

    ده دقيقه سکوت به احترام دوستان و نيکانم غژ و غژ گهواره های کهنه و جرينگ جرينگ زنگوله ها دوست خوب من وقتی مادری بميرد قسمتی از فرزندانش را با خود زير گل خواهد برد ما بايد مادرانمان را دوست بداريم وقتی اخم می کنند و بی دليل وسايل خانه را به هم می ريزند ما بايد بدويم دستشان را بگيريم تا مبادا که...
  2. mosleh.bargh

    برای تو می نویسم

    جا مانده است چيزی جايی که هيچ گاه ديگر هيچ چيز جايش را پر نخواهد کرد نه موهای سياه و نه دندانهای سفيد
  3. mosleh.bargh

    برای تو می نویسم

    کودکی ها به خانه می رفت با کيف و با کلاهی که بر هوا بود چيزی دزديدی ؟ مادرش پرسيد دعوا کردی باز؟ پدرش گفت و برادرش کيفش را زير و رو می کرد به دنبال آن چيز که در دل پنهان کرده بود تنها مادربزرگش ديد گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش و خنديده بود
  4. mosleh.bargh

    برای تو می نویسم

    کودکی ها به خانه می رفت با کيف و با کلاهی که بر هوا بود چيزی دزديدی ؟ مادرش پرسيد دعوا کردی باز؟ پدرش گفت و برادرش کيفش را زير و رو می کرد به دنبال آن چيز
  5. mosleh.bargh

    برای تو می نویسم

    بی تو نه بوی خک نجاتم داد نه شمارش ستاره ها تسکينم چرا صدايم کردی چرا ؟ سراسيمه و مشتاق سی سال بيهوده در انتظار تو ماندم و نيامدی نشان به آن نشان که دو هزار سال از ميلاد مسيح می گذشت و عصر عصر واليوم بود و فلسفه بود و ساندويچ دل وجگر
  6. mosleh.bargh

    حالا مصبیت نامه دختران..( پسرها عجله کنید تا عقب نمونید)

    بی تو نه بوی خک نجاتم داد نه شمارش ستاره ها تسکينم چرا صدايم کردی چرا ؟ سراسيمه و مشتاق سی سال بيهوده در انتظار تو ماندم و نيامدی نشان به آن نشان که دو هزار سال از ميلاد مسيح می گذشت و عصر عصر واليوم بود و فلسفه بود و ساندويچ دل وجگر
  7. mosleh.bargh

    حالا مصبیت نامه دختران..( پسرها عجله کنید تا عقب نمونید)

    در انتهای هر سفر در ايينه دار و ندار خويش را مرور می کنم اين خک تيره اين زيمن پايوش پای خسته ام اين سقف کوتاه آسمان سرپوش چشم بسته ام اما خدای دل در آخرين سفر در ايينه به حز دو بيکرانه کران به جز زمين و آسمان چيزی نمانده است گم گشته ام ‚ کجا نديده ای مرا ؟
  8. mosleh.bargh

    حالا مصبیت نامه دختران..( پسرها عجله کنید تا عقب نمونید)

    زندگي يعني.....بهانه گرفتن، دعوا كردن . بهترين لحظه زندگي اشتي كردن است
  9. mosleh.bargh

    الکترونیکی ها اعلام وجود کنند؟!!!!!

    سلام من ترم اخر مهندسي قدرتم مشكلي كه نداره منم باشم
  10. mosleh.bargh

    دلتنگم.............

    زمانی مستِ غمی که ازغم هيچ نداری مگر بلور .
  11. mosleh.bargh

    دلتنگم.............

    ميوه کورست . درخت است که می بيند . :heart::gol::heart:
  12. mosleh.bargh

    دلتنگم.............

    در اين آسمان محصور ستاره ئي جلوه نخواهد كرد و خدايان بيگانه شما را هرگز به پناه خود پذيره نخواهد آمد. چرا كه قلب ها ديگر جز فريبي آشكاره نيست؛ و در پناهگاه آخرين، اژدها بيضه نهاده است. چون قايق بي سرنشين، در شب ابري، درياهاي تاريك را به جانب غرقاب آخرين طي كنيم. اميد درودي نيست . . . اميد نوازشي...
  13. mosleh.bargh

    دلتنگم.............

    عيد مردماس، ديب گله داره دنيا مال ماس، ديب گله داره سفيدي پادشاس، ديب گله داره . . . « سياهي رو سياس، ديب گله داره پريّا ديگه توك روز شيكسه دراي قلعه بسه اگه تا زوده بلن شين سوار اسب من شين مي رسيم به شهر مردم، ببينين: صداش مياد جينگ و جينگ ريختن زنجير برده هاش مياد. آره! زنجيراي گرون، حلقه به...
  14. mosleh.bargh

    مشاعرۀ سنّتی

    عيد مردماس، ديب گله داره دنيا مال ماس، ديب گله داره سفيدي پادشاس، ديب گله داره . . . « سياهي رو سياس، ديب گله داره پريّا ديگه توك روز شيكسه دراي قلعه بسه اگه تا زوده بلن شين سوار اسب من شين مي رسيم به شهر مردم، ببينين: صداش مياد جينگ و جينگ ريختن زنجير برده هاش مياد. آره! زنجيراي گرون، حلقه به...
  15. mosleh.bargh

    مشاعرۀ سنّتی

    توي اين تنگ غروب نمي گين برف مياد؟ نمي گين بارون مياد؟ نمي گين گرگه مياد مي خوردتون؟ نمي گين ديبه مياد يه لقمه خام مي كندتون؟ نمي ترسين پريا؟ نمياين به شهر ما؟ شهر ما صداش مياد، صداي زنجيراش مياد پريا! قد رشيدم ببينين اسب سفيدم ببينين اسب سفيد نقره نل يال و دمش رنگ عسل، مركب صرصر تك من! آهوي...
  16. mosleh.bargh

    مشاعرۀ سنّتی

    يكي بود يكي نبود زير گنبد كبود لخت و عور تنگ غروب سه تا پري نشسه بود زار و زار گريه مي كردن پريا مث ابراي باهار گريه مي كردن پريا. گيسشون قد كمون رنگ شبق از كمون بلن ترك از شبق مشكي ترك. روبروشون تو افق شهر غلاماي اسير پشتشون سرد و سيا قلعة افسانة پير. از افق جيرينگ جيرينگ صداي زنجير ميومد از...
  17. mosleh.bargh

    مشاعرۀ سنّتی

    در نيست راه نيست شب نيست ماه نيست نه روز و نه آفتاب، ما بيرون زمان ايستاده ايم با دشنه ی تلخی در گرده های مان. هيچ کس با هيچ کس سخن نمی گويد. که خاموشی به هزار زبان در سخن است. در مردگان خويش نظر می بنديم با طرح خنده ئی، و نوبت خود را انتظار می کشيم بی هيچ خنده ئی !
  18. mosleh.bargh

    دلتنگم.............

    در نيست راه نيست شب نيست ماه نيست نه روز و نه آفتاب، ما بيرون زمان ايستاده ايم با دشنه ی تلخی در گرده های مان. هيچ کس با هيچ کس سخن نمی گويد. که خاموشی به هزار زبان در سخن است. در مردگان خويش نظر می بنديم با طرح خنده ئی، و نوبت خود را انتظار می کشيم بی هيچ خنده ئی ...
  19. mosleh.bargh

    دلتنگم.............

    در خلوت روشن با تو گريسته ام برای خاطر زندگان، و در گورستان تاريک با تو خوانده ام زيبا ترين سرودها را زيرا که مردگان اين سا ل عاشق ترين زندگان بودند. :heart::heart::heart::gol::gol::heart::heart::heart:
  20. mosleh.bargh

    دلتنگم.............

    قصه نيستم که بگوئی نغمه نيستم که بخوانی صدا نيستم که بشنوی يا چيزی چنان که ببينی يا چيزی چنان که بدانی ... من درد مشترکم مرا فرياد کن. :heart::heart::heart::heart::heart::gol::gol:
بالا