نتایح جستجو

  1. mosleh.bargh

    هر کی سوتی داده تعریف کنه!

    يه دفعه يه رفيقمو از پشت سر با يه نفر ديگه اشتباه گرفته بودم از دور هي داد ميزدم هي جواب نميداد رفتم پشت سرش يه پس گردني زدم تو سرش وقتي برگشت از خجالت داشتم اب ميشدم تازه يارو ميگفت اگه دوست داري بيا لگد هم بزن ولي گاز نگير
  2. mosleh.bargh

    به نفر بالایی یک نصیحت بکن

    خجالت بكش با بزرگتر از خودت اينجوري حرف ميزني :surprised:
  3. mosleh.bargh

    آرزوهای گمشده...

    پسري بود روزي گول كوچه اي را خورد كه در خیابان دختر تعطیل دختري كه دروغ بر لبھايش داشت پیر مي شد در خیاباني كه ھي بوق بوق در آغوش پسري ديگر سرازير شد پسرك زيبا ھفده ساله در شب ھاي فاحشه اي كه در خواب ھاش مي رقصید اسیر شد با مرگ تصادف كرد شبي و تصادفا به بیمارستان خدا راه برد
  4. mosleh.bargh

    آرزوهای گمشده...

    كاش در دهكده عشق فراواني بود توي بازار صداقت آمي ارزاني يود كاش اگر گاه كمي لطف به هم ميكرديم مختصر بود ولي ساده و پنهاني بود كاش به حرمت دلهاي مسافر هر شب روي شفاف تزين خاطره مهماني بود
  5. mosleh.bargh

    آرزوهای گمشده...

    سلام به همگي مث اون موج صبوري آه وفاداره به دريا تو مهي مثل حقيقت مهربوني مث رويا چه قدر تازه و پاآي مث ياساي تو باغچه مث اون ديوان حافظ آه نشسته لب طاقچه
  6. mosleh.bargh

    سلام چيز مهمي نبود يه ادم بي سرو پايي اومده بود تو سايت به بچه ها فوش ميداد تشكر دوست خوبم دلم...

    سلام چيز مهمي نبود يه ادم بي سرو پايي اومده بود تو سايت به بچه ها فوش ميداد تشكر دوست خوبم دلم ميخواست خانه اي داشته باشم بر روي در ان برگ گلي بكوبم وبا قلم سبز بهار بر روي ان بنويسم خانه دوستي ما اينجاست تا كه ديگر سهراب نگويد خانه دوست كجاست
  7. mosleh.bargh

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    تو شب‌هاي پرسه دلواپسي كه مي‌خوام دنيا رو فرياد بزنم به كدوم لهجه ترانه سر كنم به كدوم زبون تو رو داد بزنم گم و گيج و تلخ و بي‌گذشته‌ام توي اين شهري كه پناه داده به من از كدوم طرف مي‌شه به هم رسيد همه كوچه‌ها به غربت مي‌رسن
  8. mosleh.bargh

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    به تكرار غم نيما كجاي اين شب تيره بياويزم، بياويزم قباي ژنده خود را قباي ژنده خود را
  9. mosleh.bargh

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    زمين از غصه مي‌ميرد گل از باد زمستـاني شعـور شعر ناپيدا در اين مرداب انساني همه جا سايه وحشت همه جا چكمه قدرت گلوي هر قناري را بريدند از سر نفـــرت به جاي رستن گلها به باغ سبـــزانساني شكفته بوته آتش نشسته جغد ويـــراني نشسته جغد ويـــراني
  10. mosleh.bargh

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    الهي كيفرم را مي‌پذيرم كه از تو ذات خود را پس بگيرم كمك كن تا كه با ناحق نسازم براي عشق و آزادي بميـــرم خدايم اي پناه لحظه‌هايم صدايت مي‌زنم با گريه‌هايم صدايت مي‌زنم بشنو صدايم
  11. mosleh.bargh

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    من هنوزم نگرانم كه تو حرفام رو ندوني اين ديگه يه التماسه من مي‌خوام بياي بموني :heart::heart::heart::heart::heart: :heart::heart::heart: :heart: :gol: :que:
  12. mosleh.bargh

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    به خيالم كه تو دنيا واسه تو عزيزترينم آسمونها زير پامه اگه با تو رو زمينم به خيالم كه تو با من يه هميشه آشنايي به خيالم كه تو با من ديگه از همه جدايي من هنوزم نگرانم كه تو حرفهام رو ندوني اين ديگه يه التماسه من مي‌خوام بياي بموني
  13. mosleh.bargh

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    دنيا كوچيكتر از اونه كه ما تصور مي‌كنيم فقط با يك عكس بزرگ چشمهامون رو پر مي‌كنيم به روز ما چي اومده من و تو خيلي كم شديم پاييز چقدر سنگيني داشت كه مثل ساقه خم شديم :mad::mad::mad::mad::mad::heart::heart::(:(:gol::gol::redface::redface::gol::biggrin:
  14. mosleh.bargh

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    من و ما كم شده‌ايم خسته از هم شده‌ايم بنده خاك، خاك ناپاك خالي از معناي آدم شده‌ايم رو مي‌كنم به آينه رو به خودم داد مي‌زنم ببين چقدر حقيـــر شده اوج بلند بودنم :heart::heart::gol::gol::gol::heart::heart:
  15. mosleh.bargh

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    به تو مي‌گم كه نشو ديوونه اي دل به تو مي‌گم كه نگيـر بهونه اي دل
  16. mosleh.bargh

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    فرياد من شكايت يه روح بي‌قراره روحه كه خسته از همه زخمي روزگاره گلايه من از شما حكايت خودم نيست براي من كه از شما سوختم و گم شدم نيست
  17. mosleh.bargh

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    اي دل من گرچه دراين روزگار جامه رنگين نمي‌پوشي به كام باده رنگين نمي‌نوشي ز جام نقل و سبزه در ميان سفره نيست جامت از آن مِي كه مي‌بايد تهي است اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب اي دريغ از ما اگر كامي نگيريم از بهار
  18. mosleh.bargh

    گفتگوهای تنهایی

    اي دل من گرچه دراين روزگار جامه رنگين نمي‌پوشي به كام باده رنگين نمي‌نوشي ز جام نقل و سبزه در ميان سفره نيست جامت از آن مِي كه مي‌بايد تهي است اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب اي دريغ از ما اگر كامي نگيريم از بهار
  19. mosleh.bargh

    گفتگوهای تنهایی

    دلم تنگ است دلم مي‌سوزد از باغي كه مي‌سوزد نه ديداري نه بيداري نه دستي از سر ياري مرا آشفته مي‌دارد چنين آشفته بازاري تمام عمر بستيم و شكستيم به جز بار پشيماني نبستيم جواني را سفر كرديم تا مرگ نفهميديم به دنبال چه هستيم
  20. mosleh.bargh

    صندلی داغ : !...

    به تو عادت کرده بودم اي به من نزديک تر از من اي حضورم از تو تازه اي نگاهم از تو روشن به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگي به شبنم مثل عاشقي به غربت مثل مجروحي به مرهم لحظه در لحظه عذابه لحظه هاي من بي تو تجربه کردن مرگه زندگي کردن بي تو من که در گريزم از من به تو عادت کرده بودم از سکوت...
بالا