من ترم يكيم خاطره زياى از دانشكاه ندارم اما اولاي سال بود كه كسي با كسي زياد حرف نميزد يه بسراي باحال كلاس كه خيلي تبله نشسته بود روي صندلي داشت كاراشو ميجسبوند صندليا 4تا4تا به هم جسبيدن اين بنده خدا سر صندلي نشسته بود يه بسراي ديكه طرف ديكه صندلي من بالاي سرش وايساده بودم كارشو ميديدم كه دوستش...