این روزها نه در فال حافظ می یابم ات
و نه در ته فنجان قهوه ام ...
می خواهم چند کیسه نمک بردارم
تمام مسیر امامزاده صالح را پیاده بروم
و روسری سفیدم را بین کبوتران تقسیم کنم ..
شاید در راه بر گشت ،
تو ! پشت ِدر ، دخیل بسته و منتظرم باشی ...
این روزها دست هایم بی جان تر از آنند
که برای آمدنت دعا...