نتایح جستجو

سلام جوجو ی عزیز خوبی؟ تو این تاپیک منتظرت هستم..... http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=683919#post683919

سلام بهناز جون یه سر به این تاپیک بزنی ممنون می شم http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=683919#post683919

سلام محسن عزیز خوشحال می شم سری به این تاپیک بزنی http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=683919#post683919

سلام دوست عزیز خوشحال می شم یه سر بزنی http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=683919#post683919

سلام بارانی عزیز توی این تاپیک منتظرت هستیم... http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=683919#post683919

تو رفته ای این را هر شب گوشزد می کنم به خودم تا صبح فردا روز تازه ای باشد ب این ترتیب همه چیز رو براه می شود فقط یک مساله ی کوچک باقی است این که: روز های من تویی...!

سلام مریم جون....عزیز یه سر به این تاپیک بزن خوشحال می شم: http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=73011

طراوت عزیز ممنون که مارو تنها نذاشتید....

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=73011

آخه عزیزم خرده حساب داشتن یه طرفه,توهین به انسان ها یه طرف دیگه. ایشون از همه ی دختران ایران زمین که کینه به دل ندارن,دارن؟؟ پس به هیچ وجه حق ندارن توهین کنن. این دفعه رو چیزی نگفتیم,چون انسان ها حق دارن اشتباه کنن.....

گر می نخوری طعنه مزن مستان را بنیاد مکن تو حیله و دستان را تو غره بدان مشو که می می نخوری صد لقمه خوری که می غلام‌ست آن را!

ليلي زير درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ. گلها انار شد، داغ داغ. هر اناري هزارتا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند، دانه ها توي انار جا نمي شدند. انار کوچک بود. دانه ها ترکيدند. انار ترک برداشت. خون انار روي دست ليلي چکيد. ليلي انار ترک خورده را از شاخه چيد. مجنون به ليلي...

برای شنیدن تو که هیچ وقت برام حرفی نداری.... باید بمونم اینجا,شاید یه روز بیای ببینی... تموم روزا,مث هم,مث همیشه صدای قشنگت همه جا شنیده می شه اما,خودت که نیستی ببینی همه اش سرابه... مثل عذابه وقتی می خوام دیگه نیستی نیستی که ببینی اشکام دیگه نمی تونن نریزن,بمونن,بسازن,نمیرن..... (سیاوش قمیشی)

اولین نوشته رو خودم می ذارم...شاید انگیزه ای باشه برای دیگران.... به خط سفید نگاه می کنم. ناگهان خط سفید دیگری از درونش بیرون می زند. تازه می فهمم آنچه می دیدیم دو خط بوده بر روی هم... ماشین از خروجی بزرگراه خارج می شود... خط ها از هم دور می شوند...دور تر و دور تر... دیگر تنهایم در کنار...

گه گاه توی روزنامه یا وبلاگ یا دفترچه های قدیمیت یه نوشته هایی می بینی که به دلت می شینن.شاید توی هیچ کدوم از تاپیک ها نگنجن.... تالار نیاز به کمک داره....تنهاش نذارید.

ینی چی؟؟؟ :razz::razz:

من با نگاه روشن خویش راهی خواهم گشود برای فردا های تو و چنان آرزو مندانه دعایت خواهم کرد که مطمئن باشی خون زندگی همواره در رگ هایت جریان خواهد داشت... اما من که زمانی طولانی عاشقت بوده ام چنان در سپیدی زمان گم خواهم شد که تو حتی در دفتر خاطرات کهنه ات هم نشانی از من نیابی! من خواهم رفت.... و تو...

دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

شازده کوچولوی همیشه سبز ما....کجایی که ببینی رفتنشو....کجایی ببینی بعد رفتنش چی به سر زمینی ها اومد....اون پرواز کرد شازده! ما هنوز باورش نکردیم....شازده تو هم تنها شدی....نشدی؟؟ تو الان موندی بین موندن و رفتن...شازده ی من! برو...دیگه بر نمی گرده... اومدنش مث تو اتفاقی بود ولی رفتنش بی...

منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن