هنوز گاهی میان آدمها گم میشوم. کوچه ها را بلد شدم.
خیابان ها را. ماشین ها و مغازه ها را.
رنگهای چراغ قرمز را. جدول ضرب را حتی...
دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم. ولی هنوز گاهی میان آدمها گم میشوم. آدمها را بلد نشدم....
مهربانی تا کی؟؟؟
بگذار سخت باشم و سرد!
باران که بارید.... چتر بگیرم و چکمه...
خورشید که تابید.... پنجره ببندم و تاریک...
اشک که آمد... دستمالی بردارم و خشک...
او که رفت نیشخندی بزنم و سوت...