نتایح جستجو

  1. hamedinia_m51

    برای تو می نویسم

    اگر شکوه پروانه را ندیده بودم همیشه در پیله ای که ساخته بودم از تو، می ماندم و فکر می کردم دنیا بیرون از این تار و پود فشرده، چقدر تاریک است. حالا که پروانه ام در هر پروازی فکر می کنم که حق با من بود!
  2. hamedinia_m51

    مرسی خیلی زیبا وبااحساس بود :gol:

    مرسی خیلی زیبا وبااحساس بود :gol:
  3. hamedinia_m51

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    کلبه‌اي جنگلي ويلايي ساحلي دوبلكسي آبي يا آپارتماني چهل و چندمتري چه فرق مي‌كند تنهايي‌ات را كجا بگذراني؟
  4. hamedinia_m51

    گفتگوهای تنهایی

    خود شبی در آیینه دیدم دلم گرفت از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت از اینکه با تمام پس انداز عمر خویش حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت کم کم به سطح آیینه ام برف می نشست دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت دنبال کودکی که در آن سوی برف بود...
  5. hamedinia_m51

    شعر نو

    گلهای سرخ خشک شده را به یاد روزهای نبودنت روی میز گذاشته ام روبرویم خشک شکننده ولی تیغهایش همچنان برنده درست مثل خیال تو و نبودنت ...
  6. hamedinia_m51

    برای تو می نویسم

    مسافر جاده های سرد تردیدم با پالتویی از تنهایی و کفشهایی پر از سر در گمی و چمدانی پر از خاطره چترم را میان اشکهایت جا گذاشتم بگذار گرمیه دستانت را بر صورتم احساس کنم آنقدر سردم که نمی توانم لب به سخن بگشایم اما اگر اشک بگذارد با نگاهم با تو و چشمانت می توانم حرفی بزنم اگر اشک بگذارد . . .
  7. hamedinia_m51

    کوچه های تنهایی

    ما دو تن مغرور هر دو از هم دور واي در من تاب دوري نيست اي خيالت خاطر من را نوازش بار بيش از اين در من صبوري نيست بي تو من تنهاي تنهايم من به ديدار تو مي آيم....
  8. hamedinia_m51

    دلم برای خودم تنگ میشود...

    به دیدار من بیا . من همیشه هستم حتی وقتی خانه خالی به نظر می آید . حتی وقتی قفل در عوض شده است ...
  9. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    دیوار مست و پنجره مست و اتاق مست .... این چندمین شب است که خوابم نبرده است ؟! رویای تو ، مقابل من ؛ گیج و خط خطی در جیغ جیغ گردش خفاش های پست رویای «من» مقابل «تو» ، تو که نیستی دکتر بلند شد و مرا روی تخت بست دارم یواش یواش که از هوش می ... روم پیچیده توی جمجمه ام هی صدای دست هی دست دست می...
  10. hamedinia_m51

    كوي دوست

    خواب‌هایم پر از ‌‌ کلاغی سفید شده درست مثل سفیدی چشمهایت کلاغ‌‌ها دیگر شوم نیستند من،عاشقِ کلاغِ چشمهایت شده‌ام.
  11. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    دلم تنگ است این شبها یقین دارم که میدانی صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو میدانی میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته میرانی تپش های دل خسته چه بی تاب و هراسانند به من آخر بگو ای دل چرا امشب...
  12. hamedinia_m51

    دلم برای خودم تنگ میشود...

    جوانی من مثل یک پیراهن سبزگلدار بر بند آفتاب تاب می خورد شتاب کن بهتماشا پاییز می خواهد گل ها را نخ نما کند ...
  13. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته نگو از دوری کی نپرس از چی گرفته منو دریغ یک خوب به ویرونی کشونده عزیزمه تا وقتی نفس تو سینه مونده تو این تنهایی تلخ من و یک عالمه یاد نشسته روبرویم کسی که رفته بر باد کسی ک ه عاشقانه به عشقش پشت پا زد برای بودن من به خود رنگ فنا زد چه دردیه خدایا...
  14. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    ن کویرم ای خدا با حسرت یه قطره آب یه عمره که دریا رو از دو می بینم تو سراب بهار برام یه اسمه یه اسم کهنه تو کتاب حرف من با آسمون چرا می مونه بی جواب خدایا... خدایا کویرم ... کویرم بگو ابر بباره می خوام جون بگیرم اگه بارون بباره اگه بارون بباره آروم آروم و نم نم رو لب خشک و تشنم...
  15. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    غریب و گنگ و بی فریاد ، اجاقی سرد و خاموشم نفس هام سرد و یخ بسته ، زمستون تو آغوشم یه روز تو سینه ی سردم ، هزاران شعله برپا بود تنم فانوس شب سوز شبای سرد یلدا بود یه شب بادی غریب اومد تا صبح بارون به من بارید منو خاموش می کرد بارون می برد خاکسترامو باد چشام در انتظار اشک لبام در حسرت...
  16. hamedinia_m51

    دلم برای خودم تنگ میشود...

    اون که هر چی ابر دنیاس ، خونه داره تو چشاش اون که ناچاره بخنده ، اما گریه س خنده هاش اون که تو شهرش غریبه ،* با یه عالم آشنا هیچ کدوم باور نکردن ، غربت تلخ صداش اون منم ،* اون منم ، اون منم بغضمو تو گلوم می شکنم دیروز من ، مثل امروز ، مثل فرداس هر روز دستام ،*سرد و تنهاس دیروز ، امروز ،...
  17. hamedinia_m51

    فراق یار

    از عشق که می نويسم به ياد می آورم که هنوز تمام نشده ای! پس، در التهاب سطوح و اضطراب رنگها نقاشی ات می کنم پيش از آنکه نقشی جز تو در بوم هيچ نقاشی، نقش بندد . . .
  18. hamedinia_m51

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    به نشیب آمده ام اینک ز فراز به تو نزدیکترم، میدانم یک دو روزی دیگر، از همین شاخه ی لرزان حیات، پرکشان سوی تو می آیم باز دوستت دارم، بسیار، هنوز...!
  19. hamedinia_m51

    برای تو می نویسم

    گر چه دوري ز برم همسفر جان مني قطره ي اشكي و در ديده ي گريان مني در دل شب منم و ياد تو و گوهر اشك همره اشك تو هم بر سر مژگان مني دست هجران تو سامان مرا بر هم ريخت باز گرد اي كه اميد من وسامان مني اين مپندار كه نقش تو رود از نظرم خاطرت جمع كه در خواب پريشان مني در شب بي كسي ام ياد تو مهتاب...
  20. hamedinia_m51

    برای تو می نویسم

    تنهایم کنار پنجره می آیم نسیم تبسم تو جاریست قاصدکها آمده اند در رقص باد و یاد سبز سپید سرخ... و این آخرین قاصدک چقدر شبیه لبخند خداحافظی توست! **** نمی دانم شابد به نسیمی که صبح گاه در سایه روشن حسرت و لبخند از کنار دستهایت عبور کرد می اندیشی و من به آن بادبادکی فکر می کنم که در سپیده دم...
بالا