نتایح جستجو

  1. hamedinia_m51

    من نميدانم چرا مينويسم از خودم ميگويم يا از دنيا براي خودم مينويسم يا ديگران فقط اين قدر...

    من نميدانم چرا مينويسم از خودم ميگويم يا از دنيا براي خودم مينويسم يا ديگران فقط اين قدر ميدانم كه پاي كسي يا چيزي در ميان است بيشتر از دنيا بزرگتر از ديگران.
  2. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    همیشه یر چترم جای خالیت خیس است ...
  3. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    این روزها تابستان آنقدر باران دارد که اگر آبی هم از آسیاب بیفتد نمی توان اشک بعدی را انکار کرد ...
  4. hamedinia_m51

    سلام ،ممنون مارو وشرمنده مي كني با اين نوشته ها وعكساي قشنگي كه مي ذاري ،خيلي مخلصيم :gol::gol:

    سلام ،ممنون مارو وشرمنده مي كني با اين نوشته ها وعكساي قشنگي كه مي ذاري ،خيلي مخلصيم :gol::gol:
  5. hamedinia_m51

    خواهش می کنم دوست عزیز به پای شعرای زیبای شما نمی رسه :gol::gol:

    خواهش می کنم دوست عزیز به پای شعرای زیبای شما نمی رسه :gol::gol:
  6. hamedinia_m51

    نمی دانم ... آمدنت راخواب دیدم یا رفتنت را ؟ به گمانم هر دو ! چه شیرین بود آمدنت ، مثل رویاهای...

    نمی دانم ... آمدنت راخواب دیدم یا رفتنت را ؟ به گمانم هر دو ! چه شیرین بود آمدنت ، مثل رویاهای کودکانه ، با تبسمی آسمانی همراه کوتاه ... کوتاه ... کوتاه ... و چه تلخ و آشفته بود رفتنت ، مثل آمدنت بی خبر ، ناگهان ولی همچون کابوس ، پریشان ، بی پایان کلید بیداری از این کابوس به دست های سرد مرگ...
  7. hamedinia_m51

    نمی دانم ... آمدنت راخواب دیدم یا رفتنت را ؟ به گمانم هر دو ! چه شیرین بود آمدنت ، مثل رویاهای...

    نمی دانم ... آمدنت راخواب دیدم یا رفتنت را ؟ به گمانم هر دو ! چه شیرین بود آمدنت ، مثل رویاهای کودکانه ، با تبسمی آسمانی همراه کوتاه ... کوتاه ... کوتاه ... و چه تلخ و آشفته بود رفتنت ، مثل آمدنت بی خبر ، ناگهان ولی همچون کابوس ، پریشان ، بی پایان کلید بیداری از این کابوس به دست های سرد مرگ...
  8. hamedinia_m51

    نمی دانم ... آمدنت راخواب دیدم یا رفتنت را ؟ به گمانم هر دو ! چه شیرین بود آمدنت ، مثل رویاهای...

    نمی دانم ... آمدنت راخواب دیدم یا رفتنت را ؟ به گمانم هر دو ! چه شیرین بود آمدنت ، مثل رویاهای کودکانه ، با تبسمی آسمانی همراه کوتاه ... کوتاه ... کوتاه ... و چه تلخ و آشفته بود رفتنت ، مثل آمدنت بی خبر ، ناگهان ولی همچون کابوس ، پریشان ، بی پایان کلید بیداری از این کابوس به دست های سرد مرگ...
  9. hamedinia_m51

    نمی دانم ... آمدنت راخواب دیدم یا رفتنت را ؟ به گمانم هر دو ! چه شیرین بود آمدنت ، مثل رویاهای...

    نمی دانم ... آمدنت راخواب دیدم یا رفتنت را ؟ به گمانم هر دو ! چه شیرین بود آمدنت ، مثل رویاهای کودکانه ، با تبسمی آسمانی همراه کوتاه ... کوتاه ... کوتاه ... و چه تلخ و آشفته بود رفتنت ، مثل آمدنت بی خبر ، ناگهان ولی همچون کابوس ، پریشان ، بی پایان کلید بیداری از این کابوس به دست های سرد مرگ...
  10. hamedinia_m51

    نمی دانم ... آمدنت راخواب دیدم یا رفتنت را ؟ به گمانم هر دو ! چه شیرین بود آمدنت ، مثل رویاهای...

    نمی دانم ... آمدنت راخواب دیدم یا رفتنت را ؟ به گمانم هر دو ! چه شیرین بود آمدنت ، مثل رویاهای کودکانه ، با تبسمی آسمانی همراه کوتاه ... کوتاه ... کوتاه ... و چه تلخ و آشفته بود رفتنت ، مثل آمدنت بی خبر ، ناگهان ولی همچون کابوس ، پریشان ، بی پایان کلید بیداری از این کابوس به دست های سرد مرگ...
  11. hamedinia_m51

    ترانه ها و تصنیف ها...

    خالی من ، خالی از عاطفه و خشم خالی از خویشی و غربت گیج و مبهوت بین بودن و نبودن عشق ، آخرین همسفر من مثل تو منو رها کرد حالا دستام مونده و تنهایی محض ای دریغ از من ، که بیخود مثل تو گم شدم ، گم شدم تو ظلمت تن ای دریغ از تو ، که مثل عکس عشق هنوزم داد می زنی تو آیینه ی من وای ، گریه مون هیچ ،...
  12. hamedinia_m51

    ترانه ها و تصنیف ها...

    خاتون کدوم شاعر کدوم عاشق کدوم مرد تو رو دید و به یاد من نیفتاد به یاد هق هق بی وقفه من توی آغوش معصومانه باد تو اسمت معنی ایثار آبه برای خاک داغ خستگی ها تو معنای پناه آخرینی واسه این زخمی دلبستگی ها نجیب و با شکوه و حیرت آور تو خاتون تمام قصه هایی تو بانوی ترانه هامی اما مثل شکستن من بی...
  13. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    ساده بودی مثل سایه مثل شبنم رو شقایق مثل لبخند سپیده مثل شب گریه عاشق بی تو شب دوباره آینه روبرویه غم گرفته پنجره بازه به بارون من ولی دلم گرفته واژه رنگ زندگی بود وقتی تو فکر تو بودم عطر گل با نفسم بود وقتی از تو می سرودم از تو می سرودم وقت راهی شدن تو کفترا شعرامو بردن چشام از ستاره سوختن منو...
  14. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    با تو ای همدرد ، ای عشق با تو باران در بهاران ، مثله یک قطره تو دریا گم شدن در جمع یاران با تو ای همزاد ، همدل با تو ام بی باده مستم ِ، سر نپیچم هرگز از آن عهد و پیمانی که بستم ای سرا پا بی نیازی در کنارت بی نیازم ،با تو رودم ، با تو ابرم ، هم نشیبم ، هم فرازم آب و خاک و باد و آتش ، خانه در تو ،...
  15. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    تا می روم از چشم زیبایت بگویم بغض عجیبی می نشیند در گلویم با کوله بار خاطرات سرد و خاموش می آیم از کویت ولی آشفته مویم مشتی غزل آورده ام سوغات خوبان در کوچه های عاشقی در جستجویم زیر چکامکهای بارانی شدم خیس با های و هوی گریه ها در های و هویم با این دل زخمی سرو کاری نداری بگذار راه دیگری در پیش رویم
  16. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    باران که ببارد با تمام وجود زمزمه ات خواهم کرد وبا تمام وجود خواهم شکست ونبودنت را با باران خواهم بارید
  17. hamedinia_m51

    برای عاشق شدن سوختن باید آموخت حدیث دیرینه پروانه و شمع در زمانۀ ما شمعها مهتابی و نئون...

    برای عاشق شدن سوختن باید آموخت حدیث دیرینه پروانه و شمع در زمانۀ ما شمعها مهتابی و نئون گشته اند عشاق سرشکسته برمیگردند
  18. hamedinia_m51

    سلام ، خوبی شما ؟ ممنون ازابراز لطف تون قابل شمارونداشت :gol:

    سلام ، خوبی شما ؟ ممنون ازابراز لطف تون قابل شمارونداشت :gol:
بالا