نه صدای پا میاد
نه زنگ در ، نه تلفن
صبر من تموم شده
دیر نشده کاری بکن
دل این کُلونِ دَر
می زنه ، اما بی صدا
دلهره یه عالمه
نَفَس یه آهِ بی هوا
دم به دم یه حرفی باز
میاد می شینه توُ گَلوم
همه جمع می شه واسه
وقتی نشستی رو به روم
نمی شه رو تو حساب کرد
مثِ آفتاب زمستون
میری بی خبر ، نگفته
میشی...