نتایح جستجو

  1. ghisoo_tala

    مشاعرۀ سنّتی

    در غربت مزار خودم گریه ام گرفت از زخم ریشه دار خودم گریه ام گرفت وقتی که پرده پرده دلم را نواختم از ناله ی سه تار خودم گریه ام گرفت پاییز می وزد و تو لبخند می زنی اما من از بهار خودم گریه ام گرفت یک تکه آفتاب برایم بیاورید! از آسمان تار خودم گریه ام گرفت:gol:
  2. ghisoo_tala

    رباعی و دو بیتی

    با باده نشین که ملک محمود اینست :gol: وز چنگ شنو که لحن داود اینست از نآمده و رفته دگر یاد مکن :gol: خوش باش که از وجود مقصود اینست
  3. ghisoo_tala

    رباعی و دو بیتی

    ای دل چو زمانه می کند غمناکت :gol: ناگه برود ز تن روان پاکت بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند :gol: زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
  4. ghisoo_tala

    مشاعرۀ سنّتی

    یک بحر... سرشک بودم و عمری... سوز افسرده و پیر می شدم روز به روز با خیل گرسنگان چو هم رزم شدم سوزم همه، ساز گشت و شامم همه، روز:gol:
  5. ghisoo_tala

    علاقه مندان به نقاشی

    سلام پری عزیزم من حدود 17 تا طرح کشیدم همونطور که گفتی ولی متاسفانه از اونجایی که خانوادم هنوز اجازه نمی دن نقاشی بکشم ..... نمی دونم بالاخره کی به آرزوم میرسم . به هر حال چاره ای ندارم باید به حرفشون گوش بدم ، ازت به خاطر راهنمایی هات ممنونم ، واقعا لطف کردی . دیگه نمی دونم چی بگم . تو به من...
  6. ghisoo_tala

    شعر نو

    خیلی زیبا بود ، مرسی:gol:
  7. ghisoo_tala

    مشاعرۀ سنّتی

    از بس کف دست بر جبین کوبیدم: تا بگذرد از سرم، پریشانی من. نقش کف دست! محو شد، ریخت بهم شد چین و شکن، بروی پیشانی من!:gol:
  8. ghisoo_tala

    شعر نو

    تو پر از رمزی و راز چون شکفتن از خاک من سراپا بیداد پرم از وحشت راه. ریشه ی تو تو زمین ریشه ی من در باد من تو را می خواهم هر چه بادا بادا.:gol:
  9. ghisoo_tala

    شعر نو

    راه پر پیچ و خمیست تا در خانه ی تو راه بسیار و دلم غرق در حسرت تو. رهگذر نیست دلم که رود راحت و سرد بعد تو می دانم من فقط گریه ی تبدار غمم.:gol:
  10. ghisoo_tala

    شعر نو

    من سراپا عشقم من پر از تصویرم من پراز همهمه ی شوق یک تصمیمم. من پر از فریادم آتشی بی تابم دل تو جنس بهار نخورد آتش من بر بالت!؟ تو پر از خواستنی شعر پرواز منی من سراپا اشکم من پر از آغازم من فقط عشق رسیدن به تو در خود دارم.:gol:
  11. ghisoo_tala

    شعر نو

    به سوي تو مي آيم ، چراغي مي خواهم تا روشنايي راه تاريكم باشد و اميدي شعله وركه فروزان وجود تاريكترم. به سوي تو مي آيم... اي غريب ترين واژه ي ذهن آشفته ام ، به سوي تويي كه در هر لحظه ام عاشقانه نهفته و نبض دقايق خالي از حضور اميد مني ، تويي كه به وسعت يك قلب عاشقي و به اندازه ي پاكي واژه ها صبور،...
  12. ghisoo_tala

    شعر نو

    گفته بودي كه:« چرا محو تماشاي مني »؟ و آنچنان مات، كه يكدم مژه برهم نزني؟ مژه برهم نزنم تا كه زدستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدني.:gol:
  13. ghisoo_tala

    علاقه مندان به نقاشی

    درست میگی پری جان حتما کارایی که گفتی انجام میدم :gol: مرسی گلم:gol:
  14. ghisoo_tala

    مشاعرۀ سنّتی

    در خرابات مغان نور خدا می بینم این عجب بین که چه نوری زکجا می بینم جلوه برمن مفروش ای ملک الحاج که تو خانه می بینی و من خانه خدا می بینم...
  15. ghisoo_tala

    شعر نو

    با یک دنیا غم وحسرت دل از آغوش تو کندم دیگه حتی یه بارم من به عشقت دل نمی بندم به آسونیه یک قصه تو از عشقم گذر کردی دلم یک گوله آتیش، تو اونو شعله ور کردی میونه این همه آدم شدم تنهاترین تنها منو اینجا رها کردی تو در این گوشه دنیا ببین بغضه شکستم رو نمی گم دیره یازوده اگه چیزی برام مونده یه...
  16. ghisoo_tala

    شعر نو

    با یک دنیا غم وحسرت دل از آغوش تو کندم دیگه حتی یه بارم من به عشقت دل نمی بندم به آسونیه یک قصه تو از عشقم گذر کردی دلم یک گوله آتیش، تو اونو شعله ور کردی میونه این همه آدم شدم تنهاترین تنها منو اینجا رها کردی تو در این گوشه دنیا ببین بغضه شکستم رو نمی گم دیره یازوده اگه چیزی برام مونده یه...
  17. ghisoo_tala

    شعر نو

    گاه مي انديشم خبر مرگ مرا با تو چه كس مي گويد؟ آن زمان كه خبر مرگ مرا مي شنوي، كاشكي مي ديدم شانه بالازدنت را بي قيد و تكان دادن سر را كه عجب ! عاقبت مرد، افسوس و تكان دادن دستت كه مهم نيست زياد، كاشكي مي ديدم. من به خود مي گويم چه كسي باوركرد، جنگل جان مرا آتش عشق تو خاكستركرد.:gol:
  18. ghisoo_tala

    شعر نو

    من روز خويش را با آفتاب روي تو كه از مشرق خيال دميده است آغاز مي كنم. من با تو مي نويسم و مي خوانم ، من با تو راه مي روم و حرف مي زنم وزشوق اين محال: كه دستم به دست توست من جاي راه رفتن پرواز مي كنم! آن لحظه ها كه مات در انزواي خويش يا در ميان جمع، خاموش مي نشينم موسيقي نگاه تو را گوش مي كنم...
  19. ghisoo_tala

    شعر نو

    گفتي كه مرا دوست نداري گله اي نيست :gol: بين من وتو ولي فاصله اي نيست گفتم كه كمي صبركن وگوش به من كن :gol: گفتي كه نه، بايد بروم حوصله اي نيست پرواز عجب عادت خوبيست ولي حيف :gol: تو رفتي و دگر اثر از چلچله اي نيست گفتي كه كمي فكر خودم باشم وآنوقت :gol: جزعشق تو در خاطر من مشغله...
  20. ghisoo_tala

    شعر نو

    تا به كي اي نازنين از دوريت غوغا كنم :gol: آتش اندازم به جانم شعله ها برپا كنم مهربانا بس كه از هجر تو ناليدم چو شمع :gol: نيست كوه قاف را تا ياد آن عنقا كنم در ديار ناكسان جايي براي ما نماند :gol: چشم پوشيدم ز تو تا ترك اين دنيا كنم هيچ كس مانند تو قلب مرا ياري نكرد :gol: من به...
بالا