نتایح جستجو

سلام به عزیزان خوش ذوق وهنرمند غزل بسیار روان وساده ای را اینجا اوردم که هم از نظر (وزن)ساده است وهم از نظر ضرب اهنگ کلمات براحتی میشود درون مایه این شعر را احساس کرد (قابل توجه دوستان ...) منظور از احساس احساسی بودن متن شعر نیست بلکه امیخته بودن با احساس شاعرانه است در ضمن اوزان بسیاری برای...

خواهش میکنم قابلی نداشت تا کی ز انتظار توهردم ز اضطراب ایم برون زخانه ودر کوچه بنگرم

سیر است چشم شبنم من ورنه شاخ گل اغوش باز کرده صلا میزند مرا

به من بسیار میماند نمیدانم که صنع حق مرا از خاک غم یا خاک غم را افرید از من

در عهد جمال تونگیرند ز گل اب عکس تو به هر اب که افتاد گلابست

دل از درد جدایی میکشد اهی ومیگوید که تنهایی عجب دردیست داد از درد تنهایی

من وتیر نگاه چشمهایت من وصدها گناه چشمهایت رها کردم دل دیوانه از بند نشستم در پناه چشمهایت چشمان تو اشیانه خورشید است نام خوش تو ترانه خورشید است هنگام غروب گفته بودند نرو تنهایی تو بهانه خورشید است پاییز رسید وناله ها دارد برگ از خون جگر پیاله ها دارد برگ رنگ رخ او چو خون عاشق سرخ است...

sara .Net سلام البته در مقامی نیستم که نقاد شعر باشم ولی اگه بخواید شعر بگید باید با روح واحساس باشد در شعر شما چیزی که دیده میشود انگار میخواهید با زور واجبار شعر را بگویید// .... این را از واژه هایی که بکار بردید میشود احساس کرد در ضمن در عین حالیکه به شاعران وسخنوران قبل از خودمان احترام...

مردمان از چشم بد ترسند ومن از چشم خوب حق زچشم خوب مهرویان نگهدارد تو را

تنها نه کاسه سر ما کوزه میشود این کاسه کوزه بر سر دنیا شکسته است

سلام تازه رسیدم خونه شب چند بیت غزل با خودم سروده بودم البته از روی دلتنگی هدیه اش میکنم به همه عزیزان با معرفت غروب ستاره دیگر درون کلبه فقط یک چراغ بود تنها درون سینه فقط درد وداغ بود اکنون بهار معنی احساس درد هاست در فصل سبز ما که فقط نام باغ بود دیگر بنام هیچ قناری سرود نیست اینجا به روی...

درظاهر نامه هایت ارامشی دیده میشد امادل واژه هایت چون شعله اتشین بود اخر به طوفان سپردی این زندگی راوگفتی دنیا به کاهی نیرزد اری برادر چنین بود

می تونیم چشامونو چراغ جاده ها کنیم اینجوری شب میبینه مادوتا فوق العاده ایم بیا تا عشقمونو با ادما نشون بدیم بیا رنگ ابی رو هدیه به اسمون بدیم

دلبر امدپی تعمیر دل ویرانم لیکن انوقت که این خانه زتعمیر افتاد

دلیست در برم از ابگینه نازکتر که گر غبار نشیند بر او شکسته شود

یک دل به سینه دارم ویک شهر دلستان بازار من به گرمی سودا شکسته است

پاییز من در میان همهمه برگهای زرد رازونیاز گام تورا گوش میکنم با التماس ساقه دست بریده ام پاشیده های ایینه راجوش میکنم تصویر رنگ پریده شبهای عشق را با اشکهای یاد تو روتوش میکنم با اشتیاق با همه ناگواریش چندین هزار درد تورا نوش میکنم تا دستهای نرم تو شد تکیه گاه من اندوه وغصه جمله فراموش میکنم...

بهتره ساده دراین موارد نظر ندیم برای روشن شدن این موضوع از کتابهای استاد روشنفکر دکتر علی شریعتی کمک بگیرید مثلا کتاب (پدر مادر ما متهمیم) اگه بدون سانسورشو بتونین پیدا کنین

راس میگین جوجه رو اخر پاییز میشمرن درسته این بمعنی ترس از مرگ نیست ترس از اینه که شاید نمیره ولی بدتر از مردن بشه

کسی که خودشو خوب میشناسه خوب میدونه مرگ ترس داره یا نه من خودم چند نفر رو که مرده بودن تو قبر گذاشتم ترسی از مرگ ندارم چون باهاش چند بار اشنایی پیدا کردم