انگاه که سفره دلم راپیش توباز کردم
گمان داشتم هرچه گرفتاری است نصیب من شده
وهر چه غم است دردل من جای داردوکوهی ازاندوه
رابردوش میکشم وتوچه صبوروارام مرا شنیدی وبامن
همدردی کردی وهنگامی که مرا سنگ صبور خود یافتی
وتنها گوشه ای ازدردواندوه خودبه من گفتی تازه فهمیدم
چقدر غم هایم کوچکندواندوه هایم...