غرل
غرل
خواب..و..خیال..و..رویا
راهی برایم نمانده جز دل سپردن به دریا
آواره ام تا سپیده ما بین یک خواب و رویا
یا من خیالاتی ام یا دریا برایم سراب است
گویا فقط نقش دریا از چشمت افتاده اینجا
من قایقی را ساختم از برق چشمانت امشب
تا در سراب نگاهت پارو زنم تا به فردا
با خود کلنجار رفتم تا نصف...