نتایح جستجو

  1. samiyaran

    مشاعرۀ سنّتی

    من همیشه با سه واژه زندگی كرده ام راه ها رفته ام بازی ها كرده ام درخت پرنده ‌آسمان من همیشه در آرزوی واژه های دیگر بودم به مادرم می گفتم از بازار واژه بخرید مگر سبدتان جا ندارد می گفت با همین سه واژه زندگی كن احمدرضا احمدی
  2. samiyaran

    دل نامه یا نامه دل

    دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید!!! حکایتِ دل دیوانه هم، همین حکایت بالاست.
  3. samiyaran

    مشاعرۀ سنّتی

    من با تمام گوشت ویرانم و با تمامی وزنم از لاجورد اطراف بر روی خاك گرم تن انداختم من از كنار قرمز خود دیدم در گردش بزاق یاران تصویر لاشخوران را كه چكمه ی فرشته ها را بر پای داشتند و دركنار قرمز من پرسه می زدند یدالله رویایی
  4. samiyaran

    یدالله رویائی

    و شكل راه رفتن تو معنای مثنوی است در حالت عمیق عزیمت كه منظره ی راه بازوی صحرایی مرا به تكان می آرد در حالت عمیق عزیمت شتاب های موازی در گردی مچ تو به هم می رسند و باد صفات باد شكل عزیز زانو را كه قدرت و اطاعت را با هم دارد تصویر می كند تا قیصر از كف پای تو قوس بلند طاق...
  5. samiyaran

    یدالله رویائی

    از مجموعه شعر دلتنگی ها از مجموعه شعر دلتنگی ها شب را به صحبتی من در سطح كوچكی خلوت كردم سطحی عزیز و پهناور را وقتی به صحبت تو نشستم لحن تو تخت آسایش شد صبح دهان تو این حجره ی فراغت من انسان سالیا را تا كوچه های تاول برد دیدم صدای تو ظهر همه صداهاست انسان رفته ی رؤیا را...
  6. samiyaran

    گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

    خدایا... کمک کن دهانم را به لعن دیگران باز نکنم... لعن گوی زیاد شد... دعا کنم شاید دیگران هم دعایم کنند....
  7. samiyaran

    نادر نادرپور

    خطبه ی بهاری خطبه ی بهاری بهار با نفس گرم بادها آمد زمین ، جوانی ازو جست و آسمان از او گلوی خشک درخت چنان فشرده شد از بغض دردناک بلوغ که برگ ، سر بدر آورد چون زبانی از او بنفشه ، بوی سحرگاه خردسالی را به کوچه های مه آلود بی چراغ آورد نگاه نرگس همزاد خاکی خورشید به راه خیره شد و صبح را به باغ...
  8. samiyaran

    مشاعرۀ سنّتی

  9. samiyaran

    دست‌نوشته‌ها

    این روزها دغدغه ی فکری من شده پیدا کردن یک لبخند... برای نمایش ندادن این لبخند هزاران دلیل می آورد انسان امروز.... در حالی که برای نمایش دادن آن یک بهانه کافی ست...
  10. samiyaran

    گفتگوهای تنهایی

    تنهایی های من گفتگو ندارد....نگاه دارد.. نگاه به دیوارهای عریان از تصویر... نگاه به سقف های تیره از ندیدن نور.... نگاه به دری که شاید با یک لبخند باز شود.....شاید...
  11. samiyaran

    دل نامه یا نامه دل

    طومار شده است نامه ی دل... خواندنش از حوصله ات خارج است... می خواهی خلاصه کنم.... رها شده است روحم از دل بستگی های پیش پا افتاده،معنای دل دلدادگی را اندک اندک می فهمم... مُهرِ تاییدت را می خواهم پای برگه ی دلم...
  12. samiyaran

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    چشمان داغ اشک می خواهند نه بغض،آغوش می خواهند نه دلداری با زبان.
  13. samiyaran

    نظر سنجیِ مسابقۀ ادبیِ 3

    تبریک می گم به دوستان خوبم.:gol::gol::gol: امیدوارم موفقیت ها براشون مداوم باشه. از دوستان دیگه هم چه دوستانی که واژه های خودشون شرکت کردن که جای تقدیر داره و چه دوستانی که انتخاب های هوشمندانه ای از نوشته های زیبا با قلم دیگران داشتن هم تشکر می کنم. من مسابقه ادبی رو تا به حال با این حجم از...
  14. samiyaran

    مشاعرۀ سنّتی

    من آن طفل آزاده سر خوشم که با اسب آشفته یال خیال درین کوچه پس کوچه ماه و سال چهل سال نا آشنا رانده ام ز سیمای بیرحم گردون پیر در اوراق بیرنگ تاریخ کور فریدون مشیری
  15. samiyaran

    فدريکو گارسيا لورکا

    خودکشی خودکشی (شاید بدان سبب که از هندسه آگاه نبودی) جوان از خود می‌رفت ساعت ده صبح بود.دلش اندک اندک از گل‌های لته‌پاره و بال‌های درهم شکسته آکنده می‌شد. به خاطر آورد که از برایش چیزی باقی نمانده است جز جمله‌یی بر لبانشو چون دستکش‌هایش را به درآورد خاکستر نرمی را که از دست‌هایش فروریخت...
  16. samiyaran

    فدريکو گارسيا لورکا

    سبدها سبدها دلال گُل سبدش را با خود به باغ برد و با انبوه ِ عطرهایش به این خانه و آن خانه می‌رود. شب، روح پرنده‌گان ِ کهن به شاخساران خویش بازمی‌گردد. و در این بیشه‌ی انبوه که سرچشمه‌ی اشک می‌خشکد به نغمه سرایی درمی‌آید.در این کتاب از پس جعبه‌آینده‌ی نامریی ِ سال‌ها گل‌ها همچون بینی کودکان...
  17. samiyaran

    مشاعرۀ سنّتی

    دو ... شاخه از يکی درخت: يکی تيرِ تابوت وُ يکی تختِ گهواره؟ نگران نباش گردوی پير! حالا هزار پاييز است که گاه می‌آيند وُ هزار بهار است که گاه می‌روند، هيچ پرنده‌ای آشيانِ پرنده‌ی ديگری را تصرف نخواهد کرد. سید علی صالحی
  18. samiyaran

    سید علی صالحی

    مخفی‌کاری نکنيد! پاسبان خواب است. گنجشک‌های بالای باغ برای عقابِ مُرده عَزا گرفته‌اند. گوش کن دوستِ من! او که شمشيرش به اَبر می‌رسد، در زندگی هرگز هيچ گُل سرخی نبوييده است. بگذار بخوابد، برای شکارِ ماه آمده است، فردا صبح با پوتين‌های پاره به خانه باز خواهد گشت. گنجشک‌ها ماه...
  19. samiyaran

    مشاعرۀ سنّتی

    دو آسمان دو پرنده و اوج اوج های مکرر کجاست مرز توقف ؟ زمین شان چه سراشیبی سیاهی بود دو آسمان دو پرنده و اوج اوجهای مکرر سیما یاری
  20. samiyaran

    مشاعرۀ سنّتی

    یكباره ازدحام عظیم سكوت شد دیدم تولدم به دیارش غریب بود و سایه ای كه سوخته ز آواره گی ، هنوز در آفتاب ها دنبال لانه ی تن من می گردد تنهایی زمین من ، آنجا با صد شكاف بیهوده ، رویای سیل را خندیده است یدالله رویایی
بالا