روز بعد به فروشگاهی که وسایل و لوازم نوزادی داشت رفتیم تا برای بچه سها خرید کنیم. بعد از خرید و نهار به خواسته سپهر به منزل سابقشان رفتیم. نزدیکی اونجا پارک بزرگی وجود داشت با هم به آنجا رفتیم و با بهناز مشغول قدم زدن شدیم که صدای گریه مهرداد بلند شد. بغلش کردم تا بهناز شیرش را آماده کنه. در این...