نتایح جستجو

وفا به قیمت جان هم نمیشود پیدا فغان که هیچ متاعی به این گرانی نیست

در آسمان نه عجب گربه گفته حافظ سرود زهره به رقص اورد مسیحا را

ما مست صبوحیم زمیخانه توحید حاجت به می و خانه خمار نداریم

زهر است عطای خلق هرچند که دوا باشد حاجت زکه می خواهی جایی که خدا باشد

شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو

درونها تیره شد باشد که از غیب چراغی برکند خلوت نشینی

در مذهب ما باده حلال است ولیکن به روی تو ای سرو گل اندام حرام است

درازنای شب از چشم دردمندان پرس تو قدر آب چه دانی که بر لب جویی

دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد پس من چگونه گویم این درد را دوا کن

راه پنهانی میخانه نداند همه کس جز من و زاهد و شیخ و دوسه رسوای دگر

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

شب مردان خدا روز جهان افروز است روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست

آتشی روشن کرده ام ، و عهد بسته ام تا خاموش شدنش، برایت دعا بخوانم . تمام کارهایت رو به راه خواهند شد چرا که من… هیزمی دیگر در شومینه انداخته ام!!!

دین و دل بردند و قصد جان کنند الغیاث از جور خوبان الغیاث

تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین اما به انعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ

در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد

دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع گرچه دربانی میخانه فراوان کردم

وفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها

درازنای شب از چشم دردمندان پرس تو قدر آب چه دانی که بر لب جویی

مروری بر آثار کورش حاجی زاده