نتایح جستجو

  1. *محیا*

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
  2. *محیا*

    مشاعرۀ سنّتی

    خواهش میکنم 🌸🌺🌸🌺🌸 یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را
  3. *محیا*

    مشاعرۀ سنّتی

    آرزومُرد وجوانی رفت وعشق ازدل گریختغم نمی گردد جدا ازجان مسکینم هنوز
  4. *محیا*

    مشاعرۀ سنّتی

    سر به راه بودم و یک عمر نگاهم به زمین آمدی سر به هوا چشم به راهم کردی
  5. *محیا*

    خلوتی با خدا

    خدای مهربانم ! تنها یاد توست که جان و دل و روح و روانمان را تازه گی و طراوت می بخشد تنها تویی که مهربانی هایت در سلول به سلول وجودمان زندگی و معجزه جاری می کند ببخش مهربان خدایم ! ببخش که سختی ها و ناراحتی های زندگی مرا از قدرت و مهربانی تو غافل کرد ببخش که تو نعمت عشق دادی و من قدرش را...
  6. *محیا*

    خلوتی با خدا

    می میرد دلی که تو خدایش نباشی تنهاترین است او که تو کنارش نباشی فرسوده می شود جانی که تو جانانش نباشی کافر است مسلمانی که تو ایمانش نباشی
  7. *محیا*

    مشاعرۀ سنّتی

    دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن برآید
  8. *محیا*

    مشاعرۀ سنّتی

    دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که بازبینم دیدار آشنا را
  9. *محیا*

    مشاعرۀ سنّتی

    درآ که در دل خسته توان درآید باز بیا که در تن مرده روان درآید باز
  10. *محیا*

    مشاعرۀ سنّتی

    رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشتراهى بجز گريز برايم نمانده بود
  11. *محیا*

    مشاعرۀ سنّتی

    ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم دل بیمار شد از دست رفیقان مددی تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
  12. *محیا*

    مشاعرۀ سنّتی

    ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
  13. *محیا*

    خلوتی با خدا

    خدایا خدای مهربانم! ...................................................😔😔😔😔😔😔😔
  14. *محیا*

    مشاعرۀ سنّتی

    ناگهان آیینه حیران شد،گمان کردم تویی ماه پشت ابر پنهان شد،گمان کردم تویی ردپایی تازه از پشت صنوبرها گذشت... چشم آهوها هراسان شد،گمان کردم تویی :gol::gol::gol::gol::gol:
  15. *محیا*

    مشاعرۀ سنّتی

    در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
  16. *محیا*

    مشاعرۀ سنّتی

    یک چشمم اشك بود یک چشمم خون آن لحظه جنون بود و جنون بود و جنون گفتم که تمام عشق و دنیای منی با خنده و طعنه گفت "خیلی ممنون"
  17. *محیا*

    مشاعرۀ سنّتی

    دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتدایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
  18. *محیا*

    مشاعرۀ سنّتی

    تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم ؟ شب از هجوم خیالت ، نمی برد خوابم تو چیستی که من از موج هر تبسم تو بسان قایق سرگشته ، روی گردابم!
بالا