گفت: شنیده ای که فقط انسان ها می خندند؟
گفتم: گمان نکنم، من اتفاق های دیگری دیدم؛
گفت : چه دیدی؟مضحک ترینشان چه بود؟
گفتم: رودهایی دیدم که در حرکت به من لبخند می زدند
ابرهایی که صدای خنده شان بر فراز باران ، گوشِ آسمان را کر کرده بود.
بادهایی که درختان را قلقلک می دادند.
و برگ هایی که صدای قهقه...