شب که می شود، باز می مانند دروازه های دوزخ! شب که می شود بی ثمر می ماند تکاپوی این خسته مردمان! شب که می شود دهان باز می کند آسمان! بی مرگ و نیستی! بی هستیِ هست کنندگان!...
شب هنگام می درخشند ریز اخترکان نوستالژی... شب که می شود پایان می یابد زندگی و مسکن می یابد شهوت...شب هنگام، تن ها ملتهب است...