نتایح جستجو

سلام برادر حميد ... مرسي خوبم . شما چطوري ؟؟ هيچي سلامتي ميگذورنيم ديگه ...

وااااااي چه خوشمل به سوالا جواب ميدي آرام جون ... اا... راستي ... سلاااام ... چطوري ؟؟ ( هنوز فكر نكنم سوخته باشي !! اگه سوختي هم سطحيه مهم نيست ... به روي خودت نيار !!) 1. چرا ما تاريخ تفلدامون يكيه ؟؟( ميگم چرا انقدر ازت خوشم مياد ...) 2. چرا همه باشگاه انقدر خوب تو رو مي شناسن ؟؟ من هيچ...

سلام عزيزم . نه من رماني در حال تايپ ندارم . ولي اگه ميشه اين رمان رو هفته ديگه ثبت كن تا بتونم هر روز قسمتي از اون رو بذارم .

آها پس دخترا بايد بيرون باشن ... خوب امروز زود اومدم . خونه حالش بيشتره ... راستي تازه سركار گذاشتنم رو يادم اومد حالتو ميگيرم ...

مگه بايد كجا باشم ؟؟!!! تو چرا همش به من گير ميدي ...:razz:

يوهاهاها ...

فصل اول :gol: خانه ي بزرگ و زيبا واقع در قسمتهاي اعيان نشين و بي سر و صداي منطقه در سكوتي وهم انگيز رفته بود و شايد نه قطعا براي اولين بار بود كه دخترك اين چنين هراسان در اتاقي كه به او اختصاص داده شده بود روي تخت دو نفره ي شكيل پوشيده از روتختي بسيار زيبا و ابريشمي نشسته و زانوها را در بغل...

دشمنت شرمنده . حتما اگه بتونم كمكت مي كنم . فقط چه كاري از دست من بر مياد ؟؟

:redface::heart::gol:ملسييي عسيسم . آره علي اكيپ رو خراب كرد ... سارا هم كه ديگه نمياد ... حيف شد ...

عزيزم مگه توي ياهويي كه اين سوال ها رو مي پرسي ؟؟ من 18 سالمه .

ستاره شهيل كه خودتي ... كم سعادت شدم ديگه ولي هميشه به يادت هستم عزيزم . اين گفتگوي آزاد خيلي بد شده همه بحثاش سياسيه منم كه از اين بحثا بدم مياد اصلا شركت نمي كنم . قبلا بهتر بود .

بيكاريا بشين خونه زندگيتو بكن دانشگاهو ميخواي چيكار !! من كه همش دعا ميكنم اين 13 روز تموم نشه . چقدرم زود ميگذره ...

سلاااام سهيل جوووونم . چطوري ؟؟ حالي از من نمي پرسي ؟ بي معرفت شديا...

سلام . من حسابداري مي خونم عزيزم .

سلام . خوبم . تو چطوريايي ؟؟

آخر اي بيگانه خو نا آشنايي اين همه تا به غايت مروت بيفايي اينهمه جسم و جانم را ز هم پيوند بگسستي بس است با ضعيفي همچو من زورآزمايي اين همه استخوانم سوده شد از روي خويشم شرم باد بر زمين از آرزو رخساره سايي اينهمه هر كه بود از وصل شد دلگير و هجر ما همان نيست ما را طاقت و تاب جدايي...

مرا وصلي نمي بايد من و هجر و ملال خود صلا زن هر كه را خواهي تو داني و وصال خود

در اين فكرم كه خواهي ماند با من مهربان يا نه بمن كم مي كني لطفي كه داري اين زمان يا نه

در راسته ناز فروشان كه بتانند ماييم و نگاهي كه بي هيچش نستانند

مبادا يا رب آن روزي كه من از چشم يار افتم كه گر ز چشم يار افتم ز چشم اعتبار افتم شراب پر لطف در جام ميرزي و مي ترسم كه زود آخر شود اين باده و من در خمار افتم بمجلس مي رود انديشناك اي عشق آتش دم بدم بر من فسوني تا قبول طبع يار افتم تظلم آنقدر دانم ميان راهت افتاده كه چنداني نگه...