دست تو را که رها می کنند میبینی روی صحنه ای .
دستت را که می آوری بالا همه میبینند.
خم که میشوی همه میبینند.
سر را که به اسمان جهت میدهی همه میبینند.
از تو می خواهند بداهه بگویی
و این...
هیچ... فقط گاهی غریبیت میکند.
سلام دوست خوبم. خیلی ممنونم.
این ماه آدم بیشتر حس میکنه تو آغوش خداست....
پا بکوب بر زمین کودک کوچک من
هر چه فریاد کنی و دور شوی باز تورا می بینم
باز تو در آغوش منی
شنیدن و دیدن بعضی چیزا خیل دل آدمو می سوزونه... حالا صدتا دانشگاه برتر دنیا که تو ایران نیستن و از نعمت تفکیک سازی محرومن پیشرفت نکردن؟ به نظر من که این جور کارا فقط باعث حساس سازی و معطوف کردن توجهات روی مسایل فرعی می شه.
توی دانشگاه ما تا حد امکان دروس عمومی و کارگاه های تخصصی رو هم تفکیک...
آرزوم بوده که اسمون تو شب هات
برای تو یه سقف پر ستاره باشه
روی طاقچه ماه برات
مثل یه آینه کهکهشونو هم برات یه گهواره باشه
نازنین من اگه تاریکم غمی نیست
تو به فرداها به روشنی بیندیش
همه ی پنجره ها ارزونی تو
به جهانی خوبی و دیدنی بیندیش
مرسی که منم دعوت کردین.
بچه که بودم حیاط خونمون یه درخت انجیر خیلی بزرگ داشت.وقتی می رفتم لبه باغچه مینشستم زیر شاخ و برگاش گم میشدم و کسی نمی تونست منو ببینه...واسه همین هروقت از یه چیزی ناراحت می شدم می رفتم زیر شاخ و برگای اون و توعالم بچگی ناراحتیامو بهش می گفتم.
خیلی وقته اون باغچه رو جمع...
شعر زيباي حميد مصدق
*تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم...
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی...