نتایح جستجو

  1. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    می پرسند خوبی؟ می خواهم که بگویم "نه. نه، این روزها ابدا ...............من ابدا خوب نیستم" مکث می کنم ...... بغض می شود .............. فرو می دهم - بلی می روند ................ ......................... این روز ها مردم حوصله شان تنگ تر است.
  2. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    سنتور را دوست دارم.... به گمانم یکی از اصوات خوش آهنگ بهشت همین سنتور باشد
  3. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    گاهی داری فکر می کنی. ذهنت شلوغ شلوغ است صدای آهنگ را کمش می کنی. ... هرچه کمتر گاهی خالی هستی... صدای آهنگ را زیادش می کنی.... یک خالی بزرگ ... صدا هرچه بیشتر... یک چیزی باید تمام خالی هایت را پرکند.
  4. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    گاهی آدم دلش می خواهد یعنی نیاز هم دارد دست خودش را بگیرد ببرد یک گوشه به خودش بگوید مواظبت هستم که هیچ کس خلوت تو را در هم نریزد هر چه می خواهی خلوت کن... هرچه می خواهی سکوت... هر چه می خواهی با خدا نجوا کن و هر چه می خواهی فکر... همین روزها باید دست خودم را بگیرم ببرمش یک گوشه .
  5. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    گاهی دلت می خواهد همه زندگیت را در یک چمدان ببندی.... بروی و بروی و بروی دور و دور و دورتر و بازهم و بازهم بروی و بروی و .............. بروی
  6. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    پی نوشت پست قبلیم! دلم برای این صفحه تنگ شده بود. دلت میخواد بعضی وقتا فکراتو شیر کنی بقیه بخونن. پی نوشت 2: هر وقت تو این صفحه چیزی نوشته بودم آروم آروم بودم. الانم دوباره آرومم. نه اینکه تا الان آروم نبوده باشم.... این آرامشه یه آرامشه خاصه.
  7. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    آروم ارومی. داری برای خودت کاراتو انجام میدی. یه دفعه ای حس میکنی یه چیزی داره زیر پوستت میخزه. نگاه می کنی می بینی حرفایی که اطرافیانت زدن، درباره ی زمان تحویل کارها، کارهای عقب موندشون و غیره باعث شده با اینکه تو کارات به موقع میرسه یه استرس بی صدای بی صدا بیاد طرفت و بخواد آرامشو زیر پوستی...
  8. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    تا چند وقت اینترنت ندارم. با نگرانی میام همه ی سایتا و وبلاگای همیشگی رو چک می کنم. پیام میفرستم برای دوستام. پیامامو میخونم. . . میام باشگاه، تاپیک دست نوشته ها... دلم می گیره از اینکه خیلی وقته اینجا هیچ چیزی ننوشتم. گاهی تا آدم باور نکنه نمی تونه بنویسه... گاهی تا ایمان نداشته باشه و گاهی تا...
  9. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    مافیا بازی می کنم. همان اول کار پلیسها و مافیاها ی بازی را فهرستشان می کنم و تا آخر هم کسی نمی فهمد مافیا بوده ام یا پلیس. راستش این مدت های زندگیم، خیلی شبیه بازی مافیا شده. در خودم پنهان شدن را زیاد تمرین کرده ام.
  10. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    آهنگ های محلی را دوست دارم. این اجازه را به تو می دهند که هر از گاهی در یکی از محله های سرزمینت کناری دیوار بنشینی، زانوهایت را جمع کنی و دل به صدایشان بدهی. بی آنکه یکیشان از تو علت و توضیح بخواهد. آهنگ های محلی را دوست دارم. این اجازه را به تو می دهند که هر از گاهی در یکی از محله های سرزمینت...
  11. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    روی زانوهایم نشسته ام، به خواهر کوچکم که چشم هایش را بسته ام ،نگاه می کنم. با ترس و احتیاط دست هایش را در هوا تکان می دهد و جلو میبرد. دنبال من است. نشسته ام نگاهش می کنم. شرطمان است که از جایم تکان نخورم... نگاهش می کنم. یاد خودم می افتم. حرکت کورمال کورمال این روزهایم. ترسی که ریخته توی دلم...
  12. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    دلم گرفته، پر از غریبی شدم. با دنیا با آدماش،با آدمایی که میشناسمشون و با آدمایی که نمی شناسمشون. نمیدونم چرا ولی یاد یکی از نوشته های مسعود کیمیایی می افتم. " هرکس را از خودش بپرس، او را از هیچ کس نپرس. عشق را از عاشق بپرس. نگاه مرا از چشم های خیس خود بپرس. مرا از فردا بپرس.. مرا از مدرسه ای...
  13. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    امتحان دارم. یه خط درس میخونم. یه صفحه فکر می کنم... در این حین سه چهار خط آهنگ گوش می دم. دوباره یک دو صفحه فکر می کنم. تا می رسم به خط بعدی درس. راز عجیبیه شبای امتحان.
  14. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    همین که پتو را می کشم روی خود خواب دست مرا می گیرد: صبح بود، اطرافم سرو صداهایی به پا بود آرام چشمانم را باز کرده بودم. احتمالا مادر بزرگ بود که در ایوان خانه باغ چای روبه راه می کرد. همیشه صبح ها این کار با او بود. و قسمت خوبش گل های محمدی بود که می ریخت توی چای. در باز شد دستی آمد توی...
  15. سمیه نوروزی

    سلام. خواهش می کنم. ممنونم که افتخار دوستیتونو به من دادید. همچنین.

    سلام. خواهش می کنم. ممنونم که افتخار دوستیتونو به من دادید. همچنین.
  16. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    بغض می کنم ...................شعر می شود سد می شوم ...................سیل می شود
  17. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    رگبارگرد تولدم است. یکی از همین سال ها برایم گفتند که روز تولد من آسمان رگبار زده بود. ناراحت شدم که چرا از اینچنین حقیقتی زودتر باخبرم نکرده اند. این قشنگ است که آدم بداند روزی که بالاخره پا به این دنیا گذاشته موقعیت نسبی زمین و خورشید یعنی روز تولدش چه بوده است اما قشنگ تر اینست که بدانی...
  18. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    امیدوارم هیچ گاه نفهمی "گاهی نمی شود که نمی شود" یعنی چه؟
  19. سمیه نوروزی

    گیله مرد میگفت : زندگی ات، با گریه ی تولدت شروع شد سعی کن ؛ سر آخر با خنده ی وداع تو، و گریه...

    گیله مرد میگفت : زندگی ات، با گریه ی تولدت شروع شد سعی کن ؛ سر آخر با خنده ی وداع تو، و گریه وداع اطرافیان به پایان که نه، به شروع زیبای دیگری متصل گردد ... و اگر چنین زیستی ، یک روزِ سال که نه ، بلکه هر روزش برایت عید بوده است و مبارک ...
  20. سمیه نوروزی

    ببخشید دوست عزیز. من زود قضاوت کردم. حقیقتش چون این جدیدا زیاد شده باعث این قضاوتم شد. بازهم...

    ببخشید دوست عزیز. من زود قضاوت کردم. حقیقتش چون این جدیدا زیاد شده باعث این قضاوتم شد. بازهم خیلی عذر خواهم.
بالا