نتایح جستجو

  1. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    من این لحظه هایی را که پرده های سرتاسری اتاقم روی موج های هوای تازه ی پنجره های باز اتاقم سوار می شوند و به سوی سقف خیز بر میدارند دوست دارم. این لحظه ها دست خودم نیست که در ناخودآگاه_ هر چند لحظه، سرم به سوی پنجره برمی گردد. بدجور آن جمله که چند وقت پیش شنیده ام به یادودلم نشسته: از نشانه های...
  2. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    من با این فاصله هایی که هر گاه گمان میبرم نزدیکم ، دربرابرم قد می کشند چه کنم؟
  3. سمیه نوروزی

    اگه یه روز فرزندی داشته باشم، بیشتر از هر اسباب‌بازی دیگه‌ای براش بادکنک می‌خرم. بازی با بادکنک...

    اگه یه روز فرزندی داشته باشم، بیشتر از هر اسباب‌بازی دیگه‌ای براش بادکنک می‌خرم. بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد می‌ده. بهش یاد می‌ده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره. بهش یاد می‌ده که چیزای دوست داشتنی می‌تونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن، پس...
  4. سمیه نوروزی

    حالم گرفته از اين شهر که آدمهايش همچون هوايش ناپايدارند گاه آنقدر پاک که باورت نمي شود گاه چنان...

    حالم گرفته از اين شهر که آدمهايش همچون هوايش ناپايدارند گاه آنقدر پاک که باورت نمي شود گاه چنان آلوده که نفست مي گير
  5. سمیه نوروزی

    [IMG]

    [IMG]
  6. سمیه نوروزی

    [IMG]

    [IMG]
  7. سمیه نوروزی

    [IMG]

    [IMG]
  8. سمیه نوروزی

    وقتایی که فریاد میزنم چشمام بسته میشه...اما همین که اروم میشم و چشمامو باز می کنم می بینم خدایی...

    وقتایی که فریاد میزنم چشمام بسته میشه...اما همین که اروم میشم و چشمامو باز می کنم می بینم خدایی که صداش میزدم کنارمه....
  9. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    دخترکوچولو دنبال پدرش تا اونجایی که می تونه سریع قدم برمیداره اما بازم قدماش کم میارنو نمی رسه ، پدر برمیگرده نگاهش می کنه لبخند می زنه یک دو قدم برمیگرده عقب دستای کوچولوی دخترشو محکم می گیره توی دستش کنار هم مسیرو ادامه می دن... این روزا رابطه ی من و خدا اینطوریه ... خدا دستامو گرفته،محکم تر...
  10. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    گاهی آدم می نویسه تا خونده بشه، چقدر دلم تنگ شده برای این نوشتن برای خونده شدن...اون زمان هایی هم که از خودم فاکتور می گیرم دلم تنگ میشه برای خوندن بقیه ... الانم در کشاکش سردرد و سرماخوردگی و خستگی از یه نصف روز کامل تو رختخواب بودن خودمو رسوندم به کامپیوتر برای خوندن دلنوشته های این صفحه...
  11. سمیه نوروزی

    وای چه گل بارونیه قشنگی عسیم مرسی.

    وای چه گل بارونیه قشنگی عسیم مرسی.
  12. سمیه نوروزی

    این چنین باش: مردم اغلب بي انصاف, بي منطق و خود محورند ولي آنان را ببخش. اگر مهربان باشي تو را...

    این چنین باش: مردم اغلب بي انصاف, بي منطق و خود محورند ولي آنان را ببخش. اگر مهربان باشي تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم مي کنند, ولي مهربان باش . اگر موفق باشي دوستانی دروغين ودشمنانی حقيقي خواهي يافت, ولي موفق باش. اگر شريف ودرستکار باشي فريبت مي دهند, ولي شريف و درستکار باش . آنچه را در...
  13. سمیه نوروزی

    به نظرتون ممکنه این دعا مستجاب نشه؟ [IMG]

    به نظرتون ممکنه این دعا مستجاب نشه؟ [IMG]
  14. سمیه نوروزی

    [IMG]

    [IMG]
  15. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    سخت است امضایت را بخوانی و با تعجب جلو اش چند علامت سوال بگذاری.... زندگی خیلی هم دشوار نیست؟! می توان چون کوه بود ؟ می توان با زمین پیوند زد، با افق های وسیع نسبت داشت؟ و ز اندوه نلرزید هرگز؟؟؟؟؟؟!
  16. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    عمق دل گرفتگی چیست که گمان می کنم دلم یک دنیا گرفته است و فردا باز دل گرفته ترم؟ یک دنیا... دو دنیا.... چند دنیا؟
  17. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    بین من و آن هایی که از کنار هم عبور می کنیم چه فاصله ی عمیقیست.... این درون من چقدر جداست از بیرون... این فاصله هر بار مرا به عمق خودم فروتر می برد... تاز گی هاست که فهمیده ام چه عمقی دارم.... در دوردست خودم تنها نشسته ام.
  18. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    یادمه بچه که بودم، بهم یاد داده بودن شبایی که میترسم اگه یازده تا " انا انزلنا" (سوره ی قدر) بخونم خدا یازده تا فرشتشو میفرسته از آسمون پایین تا مواظبم باشن و خوندن اون یازده تا انا انزلنا شده بود عادت هر شب من ... نه به خاطر اینکه هر شب می ترسیم به این خاطر که خوابیدن کنار یازده تا فرشته...
  19. سمیه نوروزی

    بابت گل قشنگتون تشکر.

    بابت گل قشنگتون تشکر.
  20. سمیه نوروزی

    دست‌نوشته‌ها

    سونیا رو صدا می کنم.. صدای معصوم کودکانش می پیچه که می گه الان میام... بهش می گم تا ده تا که بشمرم باید اینجا باشی، گله می کنه تا صد.... تا صدتا باید بشمری ... لبخند میزنم...می دونم به صدتا احتیاج نداره ... شروع می کنم یک...دو...سه... به پنج نرسیدم همه ی راهو دویده، با یک دنیا خنده خودشو...
بالا