دلم می خواست تا شعرم را بخوانم
و گوشی جز نگاه تو ندیدم
چه بی طاقت شدی عاشق!
چه راهی جز به دریا یاد داری؟
چه جایی جز پناه جنگل ها؟!!!
دلم اینجا گرفت
وزین بی یاری یاران
پناهم جز به یارم نیست
و از تلخی این و آن
بخستم این دلم نالد
و چشمان پر ز اشکم بین
ز من شعری و شوری هست
تو دیدی و تُفَت را ....
آه...